در حادثه آتش سوزی خانه یک زن بیوه و دو فرزندش دل آتش نشان ها بیشتر سوخت

گزارش آتش‌سوزی را که دادند، بدون لحظه‌ای تأمل حرکت کردیم. وقتی به محل رسیدیم، مشخص شد یک منزل بسیار کوچک لبریز از آتش است و دو پسربچه لرزان در حالی که گریه می‌کردند به آتش چشم دوخته بودند. بعد مشخص شد مادر آن‌ها در خانه نبوده و بازی شیطنت‌آمیز آن‌ها با آتش، خانه را سوزانده است.
به گزارش نامه نیوز ، بلافاصله عملیات را آغاز کردیم، حین اطفای حریق متوجه شدیم که لوازم زیادی در منزل نیست و تمام لوازم موجود هم سوخته و خاکستر شده است. عملیات که تمام شد باید می‌ایستادیم تا والدین این کودکان بیایند تا خانه و بچه‌ها را تحویلشان دهیم.

نزدیک غروب بود مادر بچه‌ها رسید، وقتی وضعیت خانه‌اش را آن‌گونه دید، همان‌جا وسط خیابان نشست و شیون‌کنان به سر و صورتش زد. در بین صحبت‌هایش متوجه شدیم که همسرش را سال گذشته در تصادف از دست داده و تنها همین منزل نقلی و مقداری وسایل برایشان مانده است.

در همین مدت نیز این مادر جوان مجبور شده است که خیلی از وسایل زندگی‌شان را برای خرج خورد و خوراک فرزندانش بفروشد و با کار کردن در منزل مردم به سختی خرجشان را به دست می‌آورد و از صبح هم در منزل دیگران مشغول کارگری بوده است. با سوختن منزل تمام آینده این خانواده در یک لحظه دود شده و به هوا رفته بود.

از مأموریت برگشتیم و ساعتی گذشته بود، اما رئیس ایستگاه مدام در محوطه ایستگاه قدم می‌زد و دستانش را به هم می‌مالید و با خودش می‌گفت: «‌این‌طور که نمی‌شود. این چه وضعش است!».

وقتی دیدم این‌قدر پریشان است جلو رفتم و گفتم:«‌چیزی شده؟» با تعجب نگاهم کرد و گفت: «‌می‌پرسی چیزی شده؟ مگر وضعیت آن خانواده را ندیدی؟ آن‌ها چطور می‌خواهند زندگی کنند؟ با کدام پول و امکانات؟ این‌طوری که نمی‌شود.» بعد هم اعلام کرد می‌خواهد برای آن خانواده وسایل زندگی تهیه کند، انگار بچه‌های ایستگاه رمز عملیات را شنیده بودند و با اعلام آن عملیاتی بزرگ آغاز شد.

یکی از خانه‌اش فرش و موکت آورد، یکی یخچال و یک خانواده هم تلویزیون خودشان را هدیه کرد. در کمتر از چند ساعت مقداری وسیله برای یک زندگی آبرومندانه جمع‌آوری شد و حتی یکی از همکاران نقاشی کامل منزل سوخته این خانواده را قبول کرد. از سویی مقدار زیادی اقلام خوراکی از قبیل حبوبات، برنج، گوشت و... جمع شد که خوراک یک سال آن خانواده را تأمین می‌کرد. بعد این لوازم با وانت یکی از همکاران به منزل آن‌ها ارسال شد و با همدلی آتش‌نشانان نه تنها آتش نتوانست این خانواده را از مدار زندگی خارج کند، بلکه زندگی بهتری به لطف پروردگار برایشان رقم خورد.
روایتگر این خاطره سید جواد ضیایی، معاون شیفت یکی از ایستگاه‌های آتش‌نشانی مشهد است که پس از سال‌ها خدمت و امدادرسانی به شهروندان، لباس مقدس آتش‌نشانی را از تن درآورد و بازنشسته شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر