چالش‌ها و مصائب خانواده‌های نوکیش مسیحی پناهجو در ترکیه

مشکلات که نوکیشان مسیحی در کشور خود ایران دارند،ترس از فعالیت،بازداشت و بازخواست به خاطر باورهای مذهبی؛مورد شکنجه قرار می گیرند. زمانی که بحث کليسای خانگی پيش می آيد تصور می شود که فعاليت ها زيرزمينی بوده اما اين طور نيست، که يک نفر مخفيانه فعاليت می کرده و اکنون دولت متوجه شده وآنها را دستگير کرده است.پرونده هايی که تحت عنوان تبليغ عليه نظام و اقدام عليه امنيت مطرح می شود و به زندان های طویل مدت محکوم میشوند.
پناهجویان نوکیش مسیحی ایرانی ساکن ترکیه با چالش‌های بسیاری برای اثبات تغییر دین و مسیحی شدن خود به نمایندگی سازمان ملل مواجه هستند. ادعای بعضی نوکیشان مسیحی مبنی بر اینکه تغییر دین داده‌اند کار ساده‌ای نیست.

تعداد بسیاری از ایرانیان که شمار آنها را تا چند ده‌هزار نفر نیز برآورد می‌کنند به عنوان پناهنده و پناهجو اکنون در ترکیه به سر می‌برند. هرکدام از این افراد به دلیلی ایران را ترک کرده‌اند و می‌گویند که دیگر قادر به بازگشت به ایران نیستند. بخش قابل توجهی از این افراد، مسیحیان ایرانی هستند که در ترکیه، از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (یو‌ان‌اچ‌سی‌آر)  درخواست پناهندگی کرده‌اند.

پناهجویان نوکیش مسیحی ایرانی ساکن ترکیه با چالش‌های بسیاری برای اثبات تغییر دین و مسیحی شدن خود به کمیساریا مواجه هستند. قبول ادعای نوکیشان مسیحی مبنی بر اینکه تغییر دین داده‌اند از نظر آن سازمان کار ساده‌ای نیست. به همین دلیل بسیاری از نوکیشان مسیحی با رد درخواست پناهندگی‌شان از سوی (یو‌ان‌اچ‌سی‌آر) مواجه شده‌اند و یا این که مدت زیادی بدون جواب و بلاتکلیف در ترکیه به سر می‌برند.

تحمل این وضعیت برای افراد مجرد و جوانان نیز مشکل است، چه رسد به اینکه یک خانواده پناهجو شود و دارای فرزند کوچک باشد. مشکل اصلی خانواده‌ها در چنین وضعیتی مسائل مالی و اقتصادی است. مشاغل کم درآمد و پرزحمت که مشمول ایرانی‌های مقیم ترکیه می گردد (به صورت غیر قانونی) معمولن کفاف هزینه‎های سنگین زندگی در ترکیه را نمی‎دهد، اما مسائل دیگری نیز وجود دارد که گاهی بیش از گرفتاری‎های مالی دردسرساز است.

برای بررسی مسائلی که خانواده‌های پناهجوی نوکیش مسیحی در ترکیه با آن روبرو هستند به سراغ یک خانواده ایمان‌دار رفته که اهل یکی از شهرهای بزرگ جنوب ایران هستند و از آبان ماه سال ۱۳۹۲ مجبور به ترک ایران شده‌اند و در ترکیه ساکن هستند. نوکیش مسیحی “جمشید”  که در ایران فعال و کارگزار بخش حمل و نقل خصوصی بوده به همراه همسر، یکی از پسران و عروسش در نوامبر ۲۰۱۳ از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل درخواست پناهندگی کردند، اما درخواست آنها با وجود انجام مصاحبه در سال ۲۰۱۵ تا کنون بدون پاسخ مانده است.

تابیدن نور ایمان

با حضور در جمع گرم و صمیمی این خانواده جنوبی ایرانی صحبت خودمان را با پدر خانواده جمشید ۵۷ ساله شروع کردیم و از او پرسیدیم که از چه زمانی ایمان آورده و چرا مسیحیت را برگزیده است؟

 او در جواب می‌گوید: «من در سال ۱۳۸۳ خورشیدی یعنی حدود ۱۲  سال پیش در ایران به نجات از طریق عیسی مسیح ایمان آوردم. پیش از آن با آنکه وضع مالی خوبی داشتم، ولی احساس آرامش درونی نداشتم. در یک خانواده مسلمان متولد شده بودم. ولی از اسلام جز بدخلقی و عصبانیت و داشتن رفتار خشن با اطرافیان و خانواده چیز دیگری نیاموختم. یک سری آداب و مراسم مذهبی بود که همه عروسک‌وار به جا می‌آوردیم و هرگز به عمق آن فکر نمی‌کردیم. فقط پیروی کورکورانه بود از پدران و هم رنگ جماعت شدن بود با مردمان. جای چیزی به نام محبت در زندگیم بسیار خالی بود. در سال‌های دهه هشتاد خورشیدی با همه‌گیر شدن ماهواره در خانه ایرانی‌ها من و خانواده‌ام نیز بی‎نصیب نماندیم. وقتی همسرم و پسرهایم را می‌دیدم که دل به سخنان شبکه‌های مسیحی ماهواره‌ای می‌سپارند و در درون خود گویا گمشده‌ای را می‌یابند، من هم کنجکاو شدم و کم کم دل سپردم. اول فقط یک احساس خوب سبک شدن درونی و روحی بود. اما این روال زمانی شکل گرویدن به مسیحیت را به خود گرفت که یکی از مبشران با نفوذ کلام و ایماندار مسیحی در سر راهمان قرار گرفت. او که مهدی نام داشت به خانه ما آمد و تا مدتها برای ما خوراک روحانی تامین می‌کرد.

چشم‌های جمشید با به یاد آوردن خاطرات آن روزها به وضوح می‌درخشد، از او پرسیدیم که این ایمان مسیحی چه تغییری در زندگی او به وجود آورد؟

او جواب داد: «این ایمان زندگی من و خانواده‌ام را از نظر روحانی و رفتاری بسیار تغییر داد. در اثر ایمان به نجات از طریق عیسی مسیح بود که من محبت کردن به دیگران را یاد گرفتم. تندخوئی و با زبان تند حرف زدن را کنار گذاشتم و احساس کردم که آرامش درونی بسیار زیادی پیدا کرده ام که با قبل از ایمان آوردنم اصلن قابل مقایسه نبود. تشکیل کلیسای خانگی و رفت و آمد با ایمانداران مسیحی، نه تنها در من بلکه  در روحیه  همسر و فرزندانم باعث تغییرات بسار مثبتی شد».

از بشارت تا جفا

“افسانه” مادر خانواده و همسر جمشید نیز از روزهای خوب کلیسای خانگی و بشارت و تعلیم یاد می‌کند. او در جواب سوال که چگونه ایمان خود را با دیگران و خانواده اش در میان گذاشت؟ پاسخ داد: «من ابتدا از طریق شبکه تلویزیونی محبت با مسیحیت آشنا شدم و با بشارت برادر مهدی قلب خود را به خدا سپردم. وقتی به خانواده‌ام یعنی پدر و مادر و خواهران گفتم که مسیحی شده‌ام، آنها به من گفتند؛ مگر از جانت سیر شده‌ای؟ می‌دانی این ادعا چه بلائی بر سرت خودت و زندگیت می‌آورد؟ راستش را بخواهید من درست نمی‌دانستم با بیان ایمان قلبی خودم چه بلائی سر ما خواهد آمد. ما پس از ایمان آوردن در خانه با جمعی از دوستان با رعایت احتیاط کلیسای خانگی داشتیم. مواظب بودیم که مزاحم کسی نشویم. من و فرزندانم  در بین خانواده و دوستان خودمان بشارت می‎دادیم.

کار ما فقط تعلیم گرفتن بود برای محبت کردن به دیگران و تقسیم این فیض الهی که نصیبمان شده با دیگران. دردسر و جفاها همیشه به نوعی پس از ایمان آوردن به قول معروف تنمان را لرزانده است. اما استحکام و آرامش روحی را هرگز از دست نداده‌ایم. جفاها به تدریج تا به آنجا رسید که مجبور به ترک خانه و شهر خود شدیم و به غربت افتادیم. اما اینجا با همه سختی‌ها دلمان به نور عیسی مسیح روشن است و پشت گرم هستیم به فیض خدای زنده.

“مهراد” پسر  ۲۹ ساله خانواده و همسرش مروارید که هردو در ایران دانشجو بوده‌اند، از ایمان آوردن خود می‌گویند و از اینکه در حال حاضر با چه وضعیتی در ترکیه روبرو هستند. مهراد در پاسخ این سوال که در ایمان مسیحی چه چیزی برایت از همه جذاب تر است؟ پاسخ داد: «محبت و ایجاد رابطه خوب با انسان‌های دیگر برای من بهترین دست آورد از ایمان مسیحی بود.

از دوران کودکی من نمی توانستم خیلی راحت با دیگران رابطه ایجاد کنم. اما ایمان مسیحی این ارمغان را برایم آورد که بتوانم خواسته‌ها و نیازهای خودم را با دیگران تقسیم کنم و به خواسته‌ها و نیازهای دیگران نیز توجه کنم. در تعلیم بشارت یاد گرفتم که چگونه چراغدانم را که همان شهادت زندگی و نحوه ایمان آوردنم می باشد باید روی میز بگذارم تا همه ببینند».

از مهراد درباره وضعیت زندگی در ترکیه برای یک پناهجوی مسیحی ایرانی سوال شد. او در جواب آهی کشید و گفت: «گاهی اوقات زندگی در این شرایط برای یک خانواده پناهجو  بسیار سخت می‌شود. بدترین مشکل ما اینجا بلاتکلیفی است. حدود دو سال طول کشید تا به درخواست پناهندگی ما رسیدگی شود و به مصاحبه دعوت شویم. با آنکه من و خانواده‌ام گمان می‌کردیم که کمیساریای عالی پناهندگان  به درخواست ما پاسخ مثبت خواهد داد و همه چیز برای آنها درباره جفائی که بر ما رفته است واضح می‌باشد، در کمال ناباوری تا کنون  با وجود انجام مصاحبه جواب  نگرفته ایم  که این یعنی  تا به حال ۳ سال ماندن در این شرایط معلق و پا در هوا».

از مهراد سوال شد؛ غیر از (یو‌ان‌اچ‌سی‌آر) و مسائل مربوط به آن شما با چه چالش‎های دیگری به عنوان پناهجو در ترکیه روبرو هستید؟ او در پاسخ عنوان کرد: «چالش‌ها بسیار است. از اینکه نمی‌توانیم قرارداد قانونی برای کار داشته باشیم و مورد ظلم کارفرماهای ترک هستیم، باید بگویم همچنین مسئله عدم دسترسی به تحصیلات. من و همسرم هر دو در ایران درسمان ناتمام مانده است. اینجا هم حتمن باید در همین شهری که برای ما تعیین شده است زندگی کنیم و نمی‌توانیم برای تحصیلات به شهر دیگری برویم. هزینه تحصیلات نیز بسیار سنگین است که از پسشان بر نمی‌آئیم.

مسئله کلیساهای فارسی زبان هم چالش دیگری است که باید به آن اشاره کنم. در ترکیه افراد و سازمان‌ها بی‌ضابطه و بی‌رویه  اقدام به تشکیل کلیسا برای فارسی زبان‌ها کرده‌اند. معلوم نیست که آیا کسانی که به عنوان شبان در برخی از این کلیساها حضور دارند صلاحیت لازم برای این کار را دارند یا نه؟ در برخی موارد این کلیساها ایمانداران را به جای اینکه امیدوار کنند ناامید می‌کنند.

امید به آینده

عروس خانواده، “مروارید” هم که پس از آشنایی با مهراد و از سرگذراندن یک حادثه سخت رانندگی و دیدن معجزه خداوند ایمان مسیحی آورده است، درباره مشکلات درمانی در ترکیه می‌گوید و اینکه هم خودش و هم مهراد نیاز به رسیدگی‌های پیشرفته پزشکی دارند. او می‌گوید که بیمارستان‌های ترکیه اقدامات و رسیدگی‌های اولیه را برای پناهندگان و پناهجویان در زمینه درمان انجام می‌دهند. ولی این مقدار کافی نیست.

از مروارید می‌پرسیم حال که خانواده خود را گذاشته و این همه مشکلات مربوط به دوران پناهجویی را از سر می‌گذراند، آیا از ایمان آوردن به مسیحیت پشیمان نیست؟ او با صلابت پاسخ می‌دهد: «هرگز پشیمان نیستم بلکه فکر می‌کنم که این مشکلات من را برای زندگی آینده‌ام بیمه هم می‌کند. من با عشق و امید ایمان آوردم و ازدواج کردم. درست سه روز پس از جشن ازدواجمان مهراد مجبور شد از ایران به ترکیه فرار کند. من بسیار نگران بودم. ولی اطمینان داشتم که خداوند با ماست و با ما گام برمی‌دارد. الان هم فکر می‌کنم که این شرایط سخت به تدریج سپری خواهد شد و از پی آن زندگی به روال عادی خود خواهد افتاد و امیدوارم که بتوانیم بفهمیم که نقشه خداوند در زندگی ماچیست تا در همان جهت کوشش کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر