آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، تقریبا بطور مستمر از وضعیت کشور بویژه در امور اقتصادی انتقاد کرده و میکند. وی گاه تلویحا و گاه صراحتا مسئولین را در این خصوص مورد نقد و سرزنش قرار میدهد.
وی در جائی میگوید: "به رئیس جمهور محترم [آقای حسن روحانی] گفتهام که بیان شاخصهای کلان خوب است البته اگر آمارها قابل خدشه نباشد، اما به هر حال اینها در زندگی و معیشت مردم در کوتاه مدت و میان مدت اثر نمیگذارد."
رهبر جمهوری اسلامی میافزاید: "شکایات مردم و دیدگاههای صاحبنظران بهدست ما میرسد و باید در مسائلی نظیر تولید، اشتغال، از بین بردن رکود به معنای واقعی کلمه ... بهگونهای عمل کرد که مردم تأثیر آن را در زندگی خود، کاملاً احساس کنند اما اکنون، اینگونه نیست.
اما شاید مهمترین عاملی که به نظر میرسد آیتالله خامنهای از آن غفلت میکند نقش خود وی در بروز این مشکلات بویژه مثلا در زمینه اقتصادی است. آیتالله خامنهای در دو عرصه سیاست داخلی و خارجی روشهائی در پیش میگیرد که میتوان گفت آثار تخریبی غیرقابل انکاری بر اقتصاد دارد.
جنگ مستمر قدرت در درون نظام یکی از عوامل نابسامانیهای اقتصادی است. این امر باعث شده که "مدیریت کلانِ با ثبات و کارآمد" در کشور شکل نگیرد، موضوع "برنامهریزی دراز مدت اقتصادی" به بایگانی سپرده شود، "مبارزه سازمان یافته و موثر با فساد فراگیر" محقق نشود و بالاخره "مدل اقتصادی کشور بلاتکلیف مانده" و بین اقتصاد دولتی و اقتصاد بازار آزاد معلق باقی بماند
در عرصه سیاست داخلی آقای خامنهای نقش فراجناحی نداشته و بارها وارد جنگ قدرت بین دو جناح محافظه کار و میانهرو شده و در موارد متعددی قاطعانه به نفع محافظهکاران موضع گرفته است. وی در مواردی حسن روحانی، رئیس جمهور، را که با انتخاب مستقیم مردم به قدرت رسیده، در صحنه عمومی به صرف نظر کردن از احکام اسلام متهم کرده است. معنای این امر در عمل به معنی رو در رو قرار گرفتن رهبر کشور با اکثریت رای دهندگانی است که به هر دلیل آقای روحانی را برگزیدهاند.
اعتراضات خیابانی سال ۸۸ با حمایت علنی آیتالله خامنهای از محمود احمدینژاد شدت پیدا کرد و شاید بتوان با صراحت گفت که از همان تاریخ جامعه ایران به شکلی آشکار به دو بخش متخاصم تقسیم شد. حمایت وی از آقای احمدینژاد در آن شرایط پرالتهاب جرقهای به انبار باروت و آغاز دورانی بود که برخی از کارشناسان در ایران از آن به عنوان "فروپاشی اجتماع" یاد میکنند.
در ادامه همین طرز تفکر آقای خامنهای هر کجا که نمایندهای از سوی خود منصوب کرده آنان را از میان تندروترین عناصر جناح محافظه کار انتخاب نموده است: از ائمه نماز جمعه گرفته تا تولیت آستان قدس رضوی، تا نمایندگان ولی فقیه در دانشگاهها، در سپاه در ارتش در روزنامه کیهان؛ و آنچه که شاید بیش از همه می توان گفت در جامعه تنش ایجاد می کند تعیین مدیر "صدا و سیما" است که از آن با عنوان "رسانه ملی" و به عنوان رسانهای که متعلق به همه مردم است یاد میشود.
عباس عبدی، روزنامه نگار، در مصاحبهای که اخیرا انجام داده به این نکته اشاره میکند که جامعه در مسیر فروپاشی اجتماعی است. او تاکید میکند که برای جلوگیری از این امر "به طور مشخص نهاد رسانه (باید) بازسازی جدی" شود. او میگوید "وضعیت نهاد رسانه در حد فاجعه است".
آقای خامنهای با اصرار بر انتصاب این عناصر، به بیثباتی در داخل کمک نموده که نتیجه بلافصل این وضعیت سردرگمی و بلاتکلیفی برای حل مشکلات کلان اقتصادی و مآلا از همپاشیدگی اقتصادی می تواند باشد.
اما سیاست خارجی که خطوط اصلی آن را آیتالله خامنهای ترسیم میکند شاید بیش از سیاست داخلی به اقتصاد ایران ضربه زده و میزند.
به فاصله اندکی بعد از امضاء توافق هستهای بین ایران و کشورهای ۱+۵ مویوم به برجام، آقای خامنهای اعلام کرد که مذاکره با آمریکا در زمینه های دیگر ممنوع است. استدلال ایشان این بود که "مذاکره با آمریکا یعنی راه را باز کردن که اینها بتوانند در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی کشور نفوذ کنند." اینکه این نظریه تا چه حد اعتبار دارد محل پرسش جدی است.
روابط تجاری و سیاسی فوقالعاده گسترده چین و ویتنام، دو کشور دارای نظام کمونیستی که با نظام آمریکائی در تضاد بنیادیاند (به خصوص ویتنام که بیست سال با آمریکا درگیر یکی از خونینترین جنگها بعد از جنگ جهانی دوم بود) به ما نشان میدهد که میتوان با نظام آمریکا در تضاد بود اما روابط سیاسی و تجاری داشت.
جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، در کتاب "آقای سفیر" در مورد رابطه ایران و آمریکا میگوید: "رابطه با آمریکا یا هر کشور دیگری ابزار است و باید در جهت منافع ملی به کار گرفته شود ... اصل، پیگیری منافع و اهداف ملی است." وی میافزاید"تعامل به معنی رابطه دوستانه نیست. هیچ دو کشوری رابطه کاملا دوستانه ندارند".
این درک درستی از روابط بینالملل است. اسرائیل و آمریکا نزدیکترین روابط را بین کشورهای جهان با یکدیگر دارند اما هر دو از هم جاسوسی میکنند و حتی جاسوسهای یکی در کشور دیگر به زندان میافتند. آقای ظریف در عین حال میگوید: "من اعتقاد دارم که روابط ما با آمریکا هیچ گاه دوستانه نخواهد بود".
اما آیتالله خامنهای با بستن راه مذاکره با آمریکا باعث گردیده که به دلیل تنش دائمی با آمریکا، هم ثبات اقتصادی در داخل کشور به مخاطره بیفتد و هم کشورهای پیشرفته صنعتی از برقراری رابطه تجاری گسترده با ایران خودداری کنند. این تصور که ایران با آمریکا رابطه خصمانه داشته باشد و کشور های پیشرفته، به عنوان شریک تجاری، آمریکا را کنار بگذارند و با ایران مراوده داشته باشند تصور باطلی است. ادامه همین روابط خصمانه احتمالا به فروپاشی برجام و نهایتا دنباله روی اروپا از آمریکا خواهد انجامید.
آقای خامنهای دوای همه دردهای اقتصادی را در "اقتصاد مقاومتی" میبیند. در دهه ۱۹۵۰، مدل اقتصادی مشابهی در کشورهای آمریکای لاتین با عنوان "صنعتی شدن جایگزین واردات" (mport substitution industrialization") شکل گرفت. در کوتاه مدت، اشتغال بطور چشمگیری افزایش پیدا کرد. اما نخستین شکافها در دهه ۷۰ میلادی ظاهر شد و در دهه ۸۰ پروژه مزبور در همه کشورها با شکست کامل روبرو شد.
تحقیقات مفصلی که برای ریشهیابی شکست مدل اقتصادی مزبور انجام شد به این نتیجه رسید که محصولات داخلی چون از طرف حکومتها حمایت میشدند و در رقابت با محصولات خارجی نبودند، رفته رفته قیمتهایشان سر به آسمان کشید در حالی که کیفیت اجناس نیز یا در جا زد و یا افت چشمگیری پیدا کرد. اقتصاددان، پتریس فرانکو که تحقیقات مفصلی در باب علل شکست پروژه مزبور کرده میگوید که در آن دوران، رواج عدم کارآئی که حاصل حمایت حکومتها از تولیدات داخلی بود سراسر آمریکای لاتین را در بر گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر