ماهنامه ی خط صلح – منیره برادران خسروشاهی، نویسنده و پژوهشگری است که خود در دو دوره پیش و پس از انقلاب بهمن ۵۷، تجربه سال ها زندان و شکنجه را از سر گذرانده است. او خواهر مهدی برادران خروشاهی، از فعالان چپ گرایی است که بیش از هفت سال زندان را پیش از انقلاب بهمن ۵۷ تجربه کرد و در سال ۶۰، پس از روزها شکنجه در زندان اوین اعدام شد.
با او به بهانه پیدا شدن پیکر منسوب به سرسلسله پهلوی و هم چنین گزارش های اخیر سازمان های عفو بین الملل و عدالت برای ایران در مورد تلاش حاکمیت برای از بین بردن گورهای دسته جمعی جانباختگان آن سال ها، در خصوص مسئله ای به گفتگو نشسته ایم که او، هم به عنوان یک پژوهشگر با آن مسئله برخورد داشته، و هم به عنوان یک زندانی سیاسی سابق و خانواده یکی از جانباختگان آن سال ها، با آن رویارویی وجودی داشته است. مسئله عدم بازگرداندن پیکرهای زندانیان جانباخته دهه اول پس از انقلاب به خانواده هایشان از سوی حاکمیت و هم چنین پیکرهای تمام کسانی که از آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی تا کنون، جانشان به دست حاکمیت ستانده شده است. رفتاری که منیره برادران آن را سیستماتیک می داند و “پاک کردن اثر جرم و جنایت” و “مجازات خانواده ها” را از دلایل آن بر می شمرد.
متن کامل این گفتگو در ذیر از نظرتان می گذرد:
خانم برادران پیدا شدن جسد رضا شاه پهلوی در حریم شاه عبدالعظیم در شهر ری بار دیگر یکی از پر جدل ترین بحث های تاریخ جمهوری اسلامی را در اذهان عمومی زنده کرد. فارغ از رویکرد جمهوری اسلامی مبنی بر تخریب و از میان بردن تمام هویت های شکل گرفته پیش از خود -که در این مورد خاص رضاه شاه به عنوان اولین بنیانگذار دولت مدرن در ایران و هم چنین سمبل مدرنیزاسیون در ایران، قرار دارد-، این مسئله اذهان عمومی را به سمت یادآوری مواجه جمهوری اسلامی با مخالفان خود سوق داد، نه تنها دگراندیشان و بلکه مشخصاً رفتار آقای خلخالی به مقبره رضا شاه و تخریب آن به عنوان سمبل نارواداری شناخته می شود. به نظر شما این رویکرد تا چه اندازه در جمهوری اسلامی اصالت دارد؟
من فکر می کنم که این رویکرد در ایدئولوژی جمهوری اسلامی اصیل است و حتی در اسلام گرایان قبل از حکومت جمهوری اسلامی نیز دیده می شد. برای مثال بنیادگرایان و انجمن حجتیه تخریب و شکستن سنگ قبرهای بهاییان را از زمان شاه تا به حال انجام می دهند. از زمان انقلاب ۵۷ به بعد این ستادها رسمی شدند و تخریب گورهای بهاییان از آن زمان تاکنون ادامه داشته و با رواج یافتن در سال های اخیر این مسئله سیستماتیک شده است. من در جایی خواندم که حتی تشکیلاتی برای این کار به وجود آمده است. هم چنین می دانید که این برخوردها فقط برای مخالفین سیاسی نیست. در حد گسترده ای شاهد بودیم که گور روشنفکران و دگراندیشان به مانند شاعر بزرگ ملی ما یعنی شاملو، یا هوشنگ گلشیری، مصدق و غیره نیز در این سال ها توسط این افراد تخریب شد.
کارهای این چنینی در کشورهای دیگر جرم بزرگی است. برای مثال در اروپا گروه های یهودی ستیز در صورت حمله و اذیت یهودیان مجرم شناخته و مجازات می شوند.
تخریب گورها جرم و جنایتی بزرگ و بدین معناست که مجازات و آزار و اذیت حتی بعد از مرگ نیز بر آن افراد ادامه دارد.
با توجه به گزارش اخیر عفو بین الملل و سازمان عدالت برای ایران، جمهوری اسلامی به صورت آرام و پیش رونده در حال از میان بردن مکان هایی است که در میان مردم به عنوان گورهای دسته جمعی دگر اندیشان شناخته می شود. به نظر شما با این رفتار جمهوری اسلامی سعی در پاک کردن وقایع از کارنامه خود دارد؟ یعنی آیا امروزه آن را به نوعی حرکت های خودسر و تندرو در اوایل انقلاب نسبت می دهد و سعی می کند بدون پرداخت هزینه اضافی آن رفتارها را به فراموشی بسپارد؟
به نظر می رسد این کار سیستماتیک است و نمی توان آن را فقط به گروههای خودسر منتسب کرد. همان طور که اشاره کردم این سیاست جمهوری اسلامی از ابتدا بوده است. نه تنها جلوی این کار گرفته نشده، بلکه تشویق به این امر نیز می شود و می بینیم که در شهرها و شهرستان های مختلف نیز صورت می گیرد. مانند گورستان خاوران که در بهمن ماه سال ۸۷ تخریب شد.
انجام دادن این کار چند دلیل دارد. دلیل اول پاک کردن اثر جرم و جنایت است. سردمداران قدرت همواره اعدام های دهه ۶۰ را یا تکذیب و یا انکار کردند؛ با وجود این که ما از این اعدام ها مطمئن هستیم. زندانیان در رابطه با فعالیت های کمیته مرگ تابستان ۶۷ و یا قضاتی که در سال های دهه ۶۰ -به طور مشخص تا ۶۲ و ۶۳ که اعدام ها در اوج خود بود، برسر کار بودند- شهادت دادند. هم چنین آقای منتظری نیز در این مورد سنگ تمام گذاشتند و نوار منتشر شده ایشان موجود است.
این مسئله ای روشن است اما از سوی مسئولان همیشه یا انکار شده یا این که هیچ کس مسئولیت این کار بر عهده نمی گیرد. برخی می گویند این یک دستور بوده و برخی هم چنان با بی شرمی تمام از این کار دفاع می کنند اما به هر حال هیچ یک رسماً آن را قبول نکردند و در واقع نخواستند سندی از خود باقی بگذارند.
اگر خانواده کسانی که اعدام شده اند برای گرفتن گواهی فوت جهت انجام برخی کارهای حقوقی از جمله تقسیم ارث و میراث یا ازدواج مجدد همسر مراجعه کنند، می بینند که در گواهی فوت این افراد دلیل مرگ را مواردی چون سکته قلبی یا خفگی اعلام می کنند و سبب مرگ هیچ گاه اعدام عنوان نمی شود.
این گورها نشانه ای از جنایتی است که صورت گرفته و صاحب قدرت با تخریب آن ها قصد پاک کردن این جنایات را دارند.
دومین دلیل، مجازات خانواده هاست. دادن اطلاعات در خصوص فرد به خانواده ها و یا تحویل پیکر جانباخته از حقوق خانواده آن فرد است. دریغ کردن این حق، مجازات خانواده بوده و حکومت از طریق مجازات خانواده این ارعاب را به جامعه وارد می کند. در واقع با این اعدام ها، علاوه بر حذف یک فرد از جامعه قصد مرعوب کردن هزاران نفر در جامعه وجود دارد تا درس عبرتی باشد برای دیگران تا سکوت کرده و کاری نکنند. خانواده ها واسطه حکومت با جامعه هستند. گرفتن حقوق آن ها پیامی است هم برای خانواده و هم برای جامعه.
دلیل دیگر نیز حذف کلی این افراد است. درست است که اعدام در ذات خود حذف یک انسان از جامعه است؛ اما حکومت قصد دارد که با تخریب گورها نه تنها وجود فیزیکی یک فرد، بلکه خاطراتی که از او به جای مانده و اصلاً موجودیت او را نیز حذف کند. به همین دلیل نیز خانواده ها پس از دهه شصت که گورستان خاوران به وجود آمد بر حفظ آن پا فشردند؛ زیرا می دانستند که حفظ آن تا چه اندازه اهمیت دارد.
به بحث مجازات خانواده ها اشاره کردید. می دانیم که جمهوری اسلامی پیکر بسیاری از جانباختگان سال های دهه ۶۰ را تحویل خانواده ها نداده است. شما خود نیز از اعضای خانواده یکی از این جانباختگان هستید. هم به عنوان یک پژوهشگر و هم به عنوان فردی که برخورد وجودی با این مسئله داشته، فکر می کنید که این عدم تحویل پیکر چه حقی از شما ضایع کرده و این که نمی دانید چه بر سر عضو خانواده تان (برادرتان) آمده است، چه تاثیری بر خانواده چه در آن زمان و چه پس از آن واقعه داشته است؟
برادر من، مهدی برادران خسروشاهی در ۱۵ آذر سال ۶۰ و چهل روز پس از دستگیری اعدام شد. هیچ کس از چهل روز بازداشت، بازجویی، شکنجه و دادگاه وی اطلاعی ندارد و نمی دانیم که در مدت بازداشت چه بر او گذشت. وی تنها در شب اعدام و نیم ساعت قبل از زمان اعدامش توانست در تماسی تلفنی با همسرش که در آن زمان با من در یک بند بود، وداع کند. نیم ساعت بعد ما صدای تیر باران را از بند ۴ قدیم زندان اوین می شنیدیم و می دانستیم که برادرم نیز جزو آن چند نفر است.
بعد از اعدام به ما خبر دادند که برادرم در بخشی از بهشت زهرا دفن شده، اما با این حال ما هیچ اطلاعی از روند پرونده او نداریم و حتی نمیتوان اطمینان داشت که در محلی که اطلاع داده اند، دفن شده باشد؛ زیرا در لیست بهشت زهرا اسم وی موجود نیست؛ نه تنها برادر من، بلکه تمام اعدام شدگان. در آن جا سنگی وجود داشته و سنگ را شکسته اند و اذیت و آزار هم بوده و هست. یعنی غیر از خاواران که جای خود را دارد.
برای خانواده من ابهاماتی وجود دارد چرا که ما هیچ گاه جسد او را ندیده ایم. در هر جامعه و در هر دین و مذهبی، مناسک و رسومی برای دفن مردگان وجود دارد. این مراسم فرصتی برای وداع خانواده، ابراز احساسات و همدردی با دیگران است که برای خانواده دارای معنی است؛ اما خانواده های ما از آن نیز محروم شده اند. زیرا وقتی که خبر اعدام کسی را می دهند، اعلام می کنند که خانواده حق برگزاری هیچ مراسمی را ندارد و نوعی ناباوری به دلیل این که خود ندیده است، در او به وجود می آید. چون خود خانواده شاهد واقعه و خاکسپاری نبوده است.
همین طور نوعی بی حرمتی به پیکر صورت می گیرد؛ زیرا فرد مرده برای خانواده عزیز است و ما با اجرای مراسم به او حرمت می گذاریم. حال این را بگذارید در کنار تمام اتهاماتی که به این افراد زده شد؛ افرادی که تنها برای آزادی و عقیده شان مبارزه کردند.
تحویل ندادن پیکر، سیاستی است که در ادامه پروسه دستگیری یا ناپدید کردن زندانی صورت می گیرد. زمانی که زندانی دستگیر می شود، ناپدید شده و به خانواده خبری داده نمی شود. این که بر او چه گذشته، دادگاهی شده، وکیل داشته یا خیر و دادرسی عادلانه بوده (که ما شاهد بودیم که نبوده)، در راستای همان پروسه تحویل ندادن پیکر است.
به همین دلیل خانواده های اعدام شدگان سال ۶۷ نامه ها به مقامات نوشتند مبنی بر این که اعدام شدگان کجا و در چه تاریخی دفن شده اند؟ به چه دلیل آنان را اعدام کردید؟ اگر یک پروسه قضایی صورت میگرفت پیکرها نیز تحویل داده می شد…
صحبت از اعدامهای فراقانونی، دسته جمعی و یک کشتار و قتل عام است. ۶۷ یک قتل عام است. به همین دلیل این فاجعه هم چنان برای خانواده ها دردی است که باقی می ماند و پرسش و خواسته شان پروسه دادخواهی است.
با توجه به پژوهشی که شما در رابطه با خاطرات زنان زندانی انجام داده اید و تجربه ای که در این رابطه دارید، این محرومیت از سوگواری در ادامه چه تاثیری از دیدگاه روان شناختی بر روی خانوادهها می گذارد؟
تاثیری که این فاجعه در آن لحظه بر روی خانواده می گذارد و حتی از برگزاری مراسم نیز محروم است، ادامه پیدا می کند؛ زیرا کاری را که باید در آن زمان انجام می داده، انجام نداده است. این خانواده ها حتی اگر مراسم سالگردی در منزل خود برگزار کنند نیز مورد یورش قرار می گیرند.
خانواده ها در هر بار مراجعه به قطعه اعدامیان بهشت زهرا (قطعه ۹۲ بهشت زهرا) و گورستان خاوران بسیار مورد آزار و اذیت و ضرب و شتم قرار می گیرند. این محروم بودن هم چنان ادامه پیدا می کند.
این مسئله علاوه بر جنبه اجتماعی و فرهنگی، جنبه سیاسی بزرگی دارد. در سال ۶۷ افراد تنها به دلیل عقیده شان و چندین بار حتی به دلیل نماز نخواندن اعدام شدند. چرایی این مسئله و تمام ابهامات برای خانواده اعدام شدگان از زمانی که خبر اعدام را می شنوند، تا کنون ادامه پیدا میکند و پس از گذشت چهل سال از فاجعه دهه ۶۰ و حذف آن افراد، آن مجازات هم چنان از طریق مجازات کردن خانوده ها ادامه دارد. خانم منصوره بهکیش که شش تن از اعضای خانواده اش در دهه ۶۰ اعدام شدند، به دلیل پافشاری بر حقوق خانواده اش (به عنوان خانواده ای از خانواده های جانباختگان) به سال ها زندان محکوم شد.
ما هم چنان شاهد به کارگیری این نوع سیاست از سوی جمهوری اسلامی هستیم. برای مثال با گذشت بیش از ۸ سال از اعدام فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان که در اردی بهشت ۸۹ اعدام شدند، هنوز مزارشان مشخص نشده است و خانواده ها موفق نشدند یک مراسم سوگواری عمومی برای آنان برگزار کنند. چرا جمهوری اسلامی در دهه چهارم خود هنوز هم چنین برخوردهایی دارد؟
به مورد خوبی اشاره کردید. در رابطه با اعدام آن افراد در سال ۸۹ که زمان زیادی نیز از آن نگذشته است، هم چنان ترس از فاش شدن این جنایت وجود دارد. حضور خانواده ها بر سر مزارها و سوگواریشان شاهدی بر ماجرا و جنایتی است که روی داده است. مادر می گوید که من فرزندم را به دنیا آورده ام و می دانم که او وجود داشته است..
من به طور کامل مخالف اعدام هستم اما اعدام سیاسی هیچ توجیهی ندارد. این امر به دلیل ارعاب خانواده ها و جامعه صورت می گیرد. حکومت قصد دارد که با حذف فیزیکی، یاد و خاطره آن فرد نیز حذف و فراموش شود. از این رو مبارزه خانواده ها و پافشاری برای حفظ حقوقی که از گذشته تا کنون از آنها ضایع می شود، بسیار ارزشمند است..
خانم برادران، اگر در پایان نکته ای مد نظرتان است، بفرمایید.
برخی فکر می کنند مسئله ای که من به آن اشاره کردم، به فرهنگ مذهبی ما مربوط می شود؛ در صورتی که این مسئله جزو حقوق بین الملل است. گروه های کارشناسی در سطح بین المللی وجود دارند که اجساد را از گورهای دسته جمعی خارج، شناسایی و با احترام دفن می کنند. یکی از این گروه ها، تیمی آرژانتینی است که در حادثه ناپدید شدگان مادران میدان مایو بسیار موثر بودند و توانستند تعدادی را شناسایی کرده و با ادای احترام دفن کنند.
در حقیقت یکی از ترس های جمهوری اسلامی این است که می داند این مسئله نه تنها در ایران و به دلیل فرهنگ مذهبی، بلکه در تمام جهان یک جنایت بزرگ بین المللی محسوب می شود.
متن کامل این گفتگو در ذیر از نظرتان می گذرد:
خانم برادران پیدا شدن جسد رضا شاه پهلوی در حریم شاه عبدالعظیم در شهر ری بار دیگر یکی از پر جدل ترین بحث های تاریخ جمهوری اسلامی را در اذهان عمومی زنده کرد. فارغ از رویکرد جمهوری اسلامی مبنی بر تخریب و از میان بردن تمام هویت های شکل گرفته پیش از خود -که در این مورد خاص رضاه شاه به عنوان اولین بنیانگذار دولت مدرن در ایران و هم چنین سمبل مدرنیزاسیون در ایران، قرار دارد-، این مسئله اذهان عمومی را به سمت یادآوری مواجه جمهوری اسلامی با مخالفان خود سوق داد، نه تنها دگراندیشان و بلکه مشخصاً رفتار آقای خلخالی به مقبره رضا شاه و تخریب آن به عنوان سمبل نارواداری شناخته می شود. به نظر شما این رویکرد تا چه اندازه در جمهوری اسلامی اصالت دارد؟
من فکر می کنم که این رویکرد در ایدئولوژی جمهوری اسلامی اصیل است و حتی در اسلام گرایان قبل از حکومت جمهوری اسلامی نیز دیده می شد. برای مثال بنیادگرایان و انجمن حجتیه تخریب و شکستن سنگ قبرهای بهاییان را از زمان شاه تا به حال انجام می دهند. از زمان انقلاب ۵۷ به بعد این ستادها رسمی شدند و تخریب گورهای بهاییان از آن زمان تاکنون ادامه داشته و با رواج یافتن در سال های اخیر این مسئله سیستماتیک شده است. من در جایی خواندم که حتی تشکیلاتی برای این کار به وجود آمده است. هم چنین می دانید که این برخوردها فقط برای مخالفین سیاسی نیست. در حد گسترده ای شاهد بودیم که گور روشنفکران و دگراندیشان به مانند شاعر بزرگ ملی ما یعنی شاملو، یا هوشنگ گلشیری، مصدق و غیره نیز در این سال ها توسط این افراد تخریب شد.
کارهای این چنینی در کشورهای دیگر جرم بزرگی است. برای مثال در اروپا گروه های یهودی ستیز در صورت حمله و اذیت یهودیان مجرم شناخته و مجازات می شوند.
تخریب گورها جرم و جنایتی بزرگ و بدین معناست که مجازات و آزار و اذیت حتی بعد از مرگ نیز بر آن افراد ادامه دارد.
با توجه به گزارش اخیر عفو بین الملل و سازمان عدالت برای ایران، جمهوری اسلامی به صورت آرام و پیش رونده در حال از میان بردن مکان هایی است که در میان مردم به عنوان گورهای دسته جمعی دگر اندیشان شناخته می شود. به نظر شما با این رفتار جمهوری اسلامی سعی در پاک کردن وقایع از کارنامه خود دارد؟ یعنی آیا امروزه آن را به نوعی حرکت های خودسر و تندرو در اوایل انقلاب نسبت می دهد و سعی می کند بدون پرداخت هزینه اضافی آن رفتارها را به فراموشی بسپارد؟
به نظر می رسد این کار سیستماتیک است و نمی توان آن را فقط به گروههای خودسر منتسب کرد. همان طور که اشاره کردم این سیاست جمهوری اسلامی از ابتدا بوده است. نه تنها جلوی این کار گرفته نشده، بلکه تشویق به این امر نیز می شود و می بینیم که در شهرها و شهرستان های مختلف نیز صورت می گیرد. مانند گورستان خاوران که در بهمن ماه سال ۸۷ تخریب شد.
انجام دادن این کار چند دلیل دارد. دلیل اول پاک کردن اثر جرم و جنایت است. سردمداران قدرت همواره اعدام های دهه ۶۰ را یا تکذیب و یا انکار کردند؛ با وجود این که ما از این اعدام ها مطمئن هستیم. زندانیان در رابطه با فعالیت های کمیته مرگ تابستان ۶۷ و یا قضاتی که در سال های دهه ۶۰ -به طور مشخص تا ۶۲ و ۶۳ که اعدام ها در اوج خود بود، برسر کار بودند- شهادت دادند. هم چنین آقای منتظری نیز در این مورد سنگ تمام گذاشتند و نوار منتشر شده ایشان موجود است.
این مسئله ای روشن است اما از سوی مسئولان همیشه یا انکار شده یا این که هیچ کس مسئولیت این کار بر عهده نمی گیرد. برخی می گویند این یک دستور بوده و برخی هم چنان با بی شرمی تمام از این کار دفاع می کنند اما به هر حال هیچ یک رسماً آن را قبول نکردند و در واقع نخواستند سندی از خود باقی بگذارند.
اگر خانواده کسانی که اعدام شده اند برای گرفتن گواهی فوت جهت انجام برخی کارهای حقوقی از جمله تقسیم ارث و میراث یا ازدواج مجدد همسر مراجعه کنند، می بینند که در گواهی فوت این افراد دلیل مرگ را مواردی چون سکته قلبی یا خفگی اعلام می کنند و سبب مرگ هیچ گاه اعدام عنوان نمی شود.
این گورها نشانه ای از جنایتی است که صورت گرفته و صاحب قدرت با تخریب آن ها قصد پاک کردن این جنایات را دارند.
دومین دلیل، مجازات خانواده هاست. دادن اطلاعات در خصوص فرد به خانواده ها و یا تحویل پیکر جانباخته از حقوق خانواده آن فرد است. دریغ کردن این حق، مجازات خانواده بوده و حکومت از طریق مجازات خانواده این ارعاب را به جامعه وارد می کند. در واقع با این اعدام ها، علاوه بر حذف یک فرد از جامعه قصد مرعوب کردن هزاران نفر در جامعه وجود دارد تا درس عبرتی باشد برای دیگران تا سکوت کرده و کاری نکنند. خانواده ها واسطه حکومت با جامعه هستند. گرفتن حقوق آن ها پیامی است هم برای خانواده و هم برای جامعه.
دلیل دیگر نیز حذف کلی این افراد است. درست است که اعدام در ذات خود حذف یک انسان از جامعه است؛ اما حکومت قصد دارد که با تخریب گورها نه تنها وجود فیزیکی یک فرد، بلکه خاطراتی که از او به جای مانده و اصلاً موجودیت او را نیز حذف کند. به همین دلیل نیز خانواده ها پس از دهه شصت که گورستان خاوران به وجود آمد بر حفظ آن پا فشردند؛ زیرا می دانستند که حفظ آن تا چه اندازه اهمیت دارد.
به بحث مجازات خانواده ها اشاره کردید. می دانیم که جمهوری اسلامی پیکر بسیاری از جانباختگان سال های دهه ۶۰ را تحویل خانواده ها نداده است. شما خود نیز از اعضای خانواده یکی از این جانباختگان هستید. هم به عنوان یک پژوهشگر و هم به عنوان فردی که برخورد وجودی با این مسئله داشته، فکر می کنید که این عدم تحویل پیکر چه حقی از شما ضایع کرده و این که نمی دانید چه بر سر عضو خانواده تان (برادرتان) آمده است، چه تاثیری بر خانواده چه در آن زمان و چه پس از آن واقعه داشته است؟
برادر من، مهدی برادران خسروشاهی در ۱۵ آذر سال ۶۰ و چهل روز پس از دستگیری اعدام شد. هیچ کس از چهل روز بازداشت، بازجویی، شکنجه و دادگاه وی اطلاعی ندارد و نمی دانیم که در مدت بازداشت چه بر او گذشت. وی تنها در شب اعدام و نیم ساعت قبل از زمان اعدامش توانست در تماسی تلفنی با همسرش که در آن زمان با من در یک بند بود، وداع کند. نیم ساعت بعد ما صدای تیر باران را از بند ۴ قدیم زندان اوین می شنیدیم و می دانستیم که برادرم نیز جزو آن چند نفر است.
بعد از اعدام به ما خبر دادند که برادرم در بخشی از بهشت زهرا دفن شده، اما با این حال ما هیچ اطلاعی از روند پرونده او نداریم و حتی نمیتوان اطمینان داشت که در محلی که اطلاع داده اند، دفن شده باشد؛ زیرا در لیست بهشت زهرا اسم وی موجود نیست؛ نه تنها برادر من، بلکه تمام اعدام شدگان. در آن جا سنگی وجود داشته و سنگ را شکسته اند و اذیت و آزار هم بوده و هست. یعنی غیر از خاواران که جای خود را دارد.
برای خانواده من ابهاماتی وجود دارد چرا که ما هیچ گاه جسد او را ندیده ایم. در هر جامعه و در هر دین و مذهبی، مناسک و رسومی برای دفن مردگان وجود دارد. این مراسم فرصتی برای وداع خانواده، ابراز احساسات و همدردی با دیگران است که برای خانواده دارای معنی است؛ اما خانواده های ما از آن نیز محروم شده اند. زیرا وقتی که خبر اعدام کسی را می دهند، اعلام می کنند که خانواده حق برگزاری هیچ مراسمی را ندارد و نوعی ناباوری به دلیل این که خود ندیده است، در او به وجود می آید. چون خود خانواده شاهد واقعه و خاکسپاری نبوده است.
همین طور نوعی بی حرمتی به پیکر صورت می گیرد؛ زیرا فرد مرده برای خانواده عزیز است و ما با اجرای مراسم به او حرمت می گذاریم. حال این را بگذارید در کنار تمام اتهاماتی که به این افراد زده شد؛ افرادی که تنها برای آزادی و عقیده شان مبارزه کردند.
تحویل ندادن پیکر، سیاستی است که در ادامه پروسه دستگیری یا ناپدید کردن زندانی صورت می گیرد. زمانی که زندانی دستگیر می شود، ناپدید شده و به خانواده خبری داده نمی شود. این که بر او چه گذشته، دادگاهی شده، وکیل داشته یا خیر و دادرسی عادلانه بوده (که ما شاهد بودیم که نبوده)، در راستای همان پروسه تحویل ندادن پیکر است.
به همین دلیل خانواده های اعدام شدگان سال ۶۷ نامه ها به مقامات نوشتند مبنی بر این که اعدام شدگان کجا و در چه تاریخی دفن شده اند؟ به چه دلیل آنان را اعدام کردید؟ اگر یک پروسه قضایی صورت میگرفت پیکرها نیز تحویل داده می شد…
صحبت از اعدامهای فراقانونی، دسته جمعی و یک کشتار و قتل عام است. ۶۷ یک قتل عام است. به همین دلیل این فاجعه هم چنان برای خانواده ها دردی است که باقی می ماند و پرسش و خواسته شان پروسه دادخواهی است.
با توجه به پژوهشی که شما در رابطه با خاطرات زنان زندانی انجام داده اید و تجربه ای که در این رابطه دارید، این محرومیت از سوگواری در ادامه چه تاثیری از دیدگاه روان شناختی بر روی خانوادهها می گذارد؟
تاثیری که این فاجعه در آن لحظه بر روی خانواده می گذارد و حتی از برگزاری مراسم نیز محروم است، ادامه پیدا می کند؛ زیرا کاری را که باید در آن زمان انجام می داده، انجام نداده است. این خانواده ها حتی اگر مراسم سالگردی در منزل خود برگزار کنند نیز مورد یورش قرار می گیرند.
خانواده ها در هر بار مراجعه به قطعه اعدامیان بهشت زهرا (قطعه ۹۲ بهشت زهرا) و گورستان خاوران بسیار مورد آزار و اذیت و ضرب و شتم قرار می گیرند. این محروم بودن هم چنان ادامه پیدا می کند.
این مسئله علاوه بر جنبه اجتماعی و فرهنگی، جنبه سیاسی بزرگی دارد. در سال ۶۷ افراد تنها به دلیل عقیده شان و چندین بار حتی به دلیل نماز نخواندن اعدام شدند. چرایی این مسئله و تمام ابهامات برای خانواده اعدام شدگان از زمانی که خبر اعدام را می شنوند، تا کنون ادامه پیدا میکند و پس از گذشت چهل سال از فاجعه دهه ۶۰ و حذف آن افراد، آن مجازات هم چنان از طریق مجازات کردن خانوده ها ادامه دارد. خانم منصوره بهکیش که شش تن از اعضای خانواده اش در دهه ۶۰ اعدام شدند، به دلیل پافشاری بر حقوق خانواده اش (به عنوان خانواده ای از خانواده های جانباختگان) به سال ها زندان محکوم شد.
ما هم چنان شاهد به کارگیری این نوع سیاست از سوی جمهوری اسلامی هستیم. برای مثال با گذشت بیش از ۸ سال از اعدام فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان که در اردی بهشت ۸۹ اعدام شدند، هنوز مزارشان مشخص نشده است و خانواده ها موفق نشدند یک مراسم سوگواری عمومی برای آنان برگزار کنند. چرا جمهوری اسلامی در دهه چهارم خود هنوز هم چنین برخوردهایی دارد؟
به مورد خوبی اشاره کردید. در رابطه با اعدام آن افراد در سال ۸۹ که زمان زیادی نیز از آن نگذشته است، هم چنان ترس از فاش شدن این جنایت وجود دارد. حضور خانواده ها بر سر مزارها و سوگواریشان شاهدی بر ماجرا و جنایتی است که روی داده است. مادر می گوید که من فرزندم را به دنیا آورده ام و می دانم که او وجود داشته است..
من به طور کامل مخالف اعدام هستم اما اعدام سیاسی هیچ توجیهی ندارد. این امر به دلیل ارعاب خانواده ها و جامعه صورت می گیرد. حکومت قصد دارد که با حذف فیزیکی، یاد و خاطره آن فرد نیز حذف و فراموش شود. از این رو مبارزه خانواده ها و پافشاری برای حفظ حقوقی که از گذشته تا کنون از آنها ضایع می شود، بسیار ارزشمند است..
خانم برادران، اگر در پایان نکته ای مد نظرتان است، بفرمایید.
برخی فکر می کنند مسئله ای که من به آن اشاره کردم، به فرهنگ مذهبی ما مربوط می شود؛ در صورتی که این مسئله جزو حقوق بین الملل است. گروه های کارشناسی در سطح بین المللی وجود دارند که اجساد را از گورهای دسته جمعی خارج، شناسایی و با احترام دفن می کنند. یکی از این گروه ها، تیمی آرژانتینی است که در حادثه ناپدید شدگان مادران میدان مایو بسیار موثر بودند و توانستند تعدادی را شناسایی کرده و با ادای احترام دفن کنند.
در حقیقت یکی از ترس های جمهوری اسلامی این است که می داند این مسئله نه تنها در ایران و به دلیل فرهنگ مذهبی، بلکه در تمام جهان یک جنایت بزرگ بین المللی محسوب می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر