ناصرکرمی، روزنامهنگار و کارشناس محیط زیست، در یادداشت خود برای صفحه "دیدگاه" دویچهوله فارسی میگوید در چهل سال گذشته اوضاع محیط زیست چنان بد شده، که دیگر بدتر از این نمیتواند بشود.
افزون بر آن با تغییر مقیاس اساسا پدیدهها میتوانند ماهیتی متفاوت پیدا کنند و دیگر نه آن باشند که در حالت معمول هستند. هر مسالهای، از دغدغه تغییر یک حکومت تا دلشکستگی ناشی از قطع یک رابطه عاطفی را وقتی به مقیاس وسیع زمان، پنج میلیارد عمر منظومه شمسی تا الان و چهار میلیارد سال فرصت باقی تا مرگ خورشید بکشانیم داستانی متفاوت میشود.
پیچیده تر آن است که مقیاس وسیع مکان را هم دخیل کنیم: چهار میلیارد سال نوری فاصله تا آن بخش از کیهان که توسط انسان شناسایی شده که شاید هزاران برابر قابل گسترش باشد و البته احتمالا جهانهای موازی دیگری با همین گستره.
بر همین مبنا، یعنی در مقیاس جغرافیا، میخواهم به این سوال پاسخ دهم که مهمترین مساله ایران چیست. این یعنی احتمالا میتوان فهرستی مرتب کرد از مسائل مهم ایران به ترتیب اولویت از یک تا الی آخر.
در مقیاس جغرافیا، مساله شماره یک ایران بحران محیط زیست است. در همین مقیاس مساله شماره دو هم بحران محیط زیست است. مساله شماره سه نیز بحران محیط زیست است. همچنین مساله شماره چهار هم بحران محیط زیست است. مساله شماره پنج کماکان محیط زیست است. مطمئن نیستم از مساله شماره چند نوبت میرسد به مسائل و مشکلات سیاسی و اقتصادی یا فرهنگی.
واقعیت این است که همه مسائل دیگر در قیاس با مساله محیط زیست نمیتوانند در شمار اولویتهای نخست قرار بگیرند. به این دلیل ساده که در نهایت با گذر روزگار سیاستمداران و حکمرانان نوبتشان به آخر میرسد و تغییر میکنند، مشکلات اقتصادی نیز با بهبود حکمرانی کمابیش قابل حل هستند.
حتی پیچیدهترین و بدترین مشکلات اقتصادی بعید است اثر تاریخی ماندگار بر جا بگذارند یا چشم انداز ایران را برای همیشه دگرگون کنند. اما مساله کنونی محیط زیست در ایران و به ویژه شکل واقعیتر و مملموستر آن، مساله خشکیدگی (خشکیدن سرزمین، بیابانزایی، نابودی منابع آب و تغییر اقلیم) ایران را به سرزمینی دیگر و چشم اندازی دیگر با سرنوشتی دیگر تبدیل میکند.
هانا آرنت سال ۱۹۶۴ در مصاحبهای در باره دادگاه آیشمن گفته است: «آنان که با نازیسم همکاری میکردند همیشه خودشان را توجیه کردهاند و گفتهاند: ما فقط ماندیم تا اوضاع از آن بدتر نشود. مگر نه؟ ولی خب! این توجیه را باید یک بار برای همیشه رد کرد: اوضاع نمی توانست از آن بدتر شود».
شاید شمار زیادی از دلمشغولان حوزه های سیاست یا اقتصاد هم دلایلی داشته باشند مبنی بر اینکه اوضاع در ایران نمیتواند از این بدتر باشد. در سیاست روز به روز بر شمار آنها که حتی از اصلاحاتی اندک در ساختار کنونی حاکمیت ایران ناامید شدهاند، افزوده میشود.
در اقتصاد فساد سیستماتیک و فراگیر فقط بخشی از مشکل است. بخش بزرگتر این است که سیستم اساسا ناکارآمد است و نمیتواند حتی یک پروژه نیم بند توسعه را پیش ببرد. همچون مستی که از ران خود میخورد کباب، فساد نه درآمد جاری، بلکه سرقت سرمایههای معیشتی مردم را هدف قرار داده است.
ایرانیان شتابناک فقیرتر میشوند. تاکید میشود: شتابناک. در حوزه فرهنگ تیراژ کتاب شاخصی است که جایی برای بحث باقی نمیگذارد: متوسط هزار نسخه برای هشتاد میلیون! از گوتنبرگ به این سو در کمتر سرزمینی چاپ و انتشار کتاب به چنین سطح نازلی رسیده است.
همه اینها دردناک است. و مسالههایی بزرگ و وخیم. اما دردناکتر این است که مدعی شویم از این بدتر هم میتواند بشود. از این بدتر هم خواهد شد. اما میتوان مدعی بود در محیط زیست اوضاع نمیتواند از این بدتر باشد. شرح مجدد آمارهای قهقرای سرزمین (Land Degradation) واقعا ملال آور است.
سالهاست ایران رتبه اول فرسایش خاک در جهان است. آنچنانکه تقریبا هر سال دو میلی متر از ارتفاع ایران کاسته میشود. همچنین ایران رتبه اول بیابانزایی در جهان را دارد. در دیگر روندهای قهقرای سرزمینی، همچون تخریب پوشش گیاهی و نابودی تنوع زیستی و آلودگی هوا و … هم ایران در ردههای نخست جهانی قرار دارد. از جمله اینکه در کمتر از چهل سال مساحت جنگلهای ایران نصف شده و شمار حیات وحش ایران نیز بیش از نود درصد (تاکید می شود: بیش از نود درصد!) کاهش یافته است.
اما همه اینها، با آمارها و روندهای دهشتناکشان مشکل اصلی محیط زیست ایران نیستند. مشکل اصلی خشکیدگی است. خشکیدگی ترکیبی از نابودی منابع آب به واسطه مدیریت غلط و همچنین تغییر اقلیم است.
بیش از سه دهه است که با هدف دستیابی به خودکفایی در تولید محصولات کشاورزی (امنیت فرضی غذایی برای جمعیت ایده آل نظام یعنی ۱۵۰ میلیون نفر) عملا نود درصد آبهای تجدید پذیر ایران فقط نصیب ده درصد مساحت کشور می شود. این یعنی خشکاندن تعمدی عمده مساحت ایران.
اینگونه دستکاری نظام هیدرولوژیک سرزمین برای یک هدف مطلقا ایدئولوژیک فقط در نظامهایی همچون کامبوج عهد پول پوت ما به ازا دارد. اما افزون بر آن گرمایش جهانی و تغییر اقلیم هم به ایران هجوم آورده است.
تا هم اکنون بارش ایران بیست درصد کمتر شده و دمای هوا هم نزدیک به یک و نیم درجه گرمتر شده است. فقط تا نیمه قرن یعنی حدود سی سال دیگر میزان افزایش متوسط دمای ایران احتمالا به سه درجه خواهد رسید.
ترکیب این دو مولفه، دستکاری خامدستانه در نظام هیدرولوژیک و همچنین تغییر اقلیم کشور ایران را به سرزمینی دیگر با چشم اندازی دیگر تبدیل خواهد کرد.
از جنوب به سمت بالا به تدریج شاهد این تغییر چشم انداز هستیم. هرمزگان و خوزستان و کرمان و فارس و بوشهر و سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی در مسیر قهقرایی سومالیایی شدن قرار گرفتهاند.
نیمی از دشتهای ایران عملا خشکیدهاند و دیگر کشاورزی در آنها ممکن نیست. یک میلیون چاه آخرین نمناکی لایههای پایین زمین را هم دارند میمکند. سدها سرزمین را از آب محروم و برعکس با گستراندن آبها پیش روی خورشید عملا در کار تبدیل آبهای ایران به بخارهای مسافر به سمت منتهاالیه هیمالیا هستند.
هر صبح که از خواب برمیخیزیم بخشی دیگر از ایران برای همیشه زادآوری خود را از دست داده است. تاکید میشود: برای همیشه. هر روز بخشی دیگر از ایران شانسش را برای بقا و زادآوری از دست میدهد. ایران روز به روز بیابانتر و کویرتر میشود.
دریاچهها و دشتها و رودخانهها یک به یک در حال خشکیدنند. البته خیلی از آنها هنوز شانس بقا و احیا دارند. پس باید دست جنباند برای نجات آنها. اما همین الان هم خیلی از آنها دیگر شانس نوزایی ندارند. هر روز بر شمار این گروه دوم افزوده میشود.
این گونه است که میتوان مدعی شد محیط زیست نه فقط مساله اول، بلکه حتی مساله دوم و سوم و چهارم و پنجم ایران است. این مساله بزرگتر از مساله بقا یا اصلاح نظام است. بزرگتر از براندازی است. بزرگتر از براندازی سیستم بعد از براندازی است. این سرنوشت است. این تاریخ است چون ما را در مسیری برگشت ناپذیر قرار داده است.
جایی کسی گفته بود در نهایت مساله ای بزرگتر از مرگ وجود ندارد چون در نهایت همه ما میمیریم. و این مساله مرگ است. سالها بعد همه این داستانهای گیروگرفت سیاسی و اقتصادی صفحاتی از کتاب تاریخ میشوند. متنعمان و تهیدستانی نسل در نسل خواهند آمد و خواهند رفت.
گورهای دستهجمعی و قتلعامها در زندانها آمارهایی خواهند بود برای نسلهایی در دوردست تاریخ. دارها برچیده و در نهایت خونها شسته میشوند. اما سرزمین خشکیده همچنان چشم در چشم ما خواهد بود. با مقیاس جغرافیا و اقلیم، مساله کنونی محیط زیست در ایران به واقع مساله قتل و مرگ سرزمین است. و مساله ای بزرگتر از مرگ وجود ندارد.
پیچیده تر آن است که مقیاس وسیع مکان را هم دخیل کنیم: چهار میلیارد سال نوری فاصله تا آن بخش از کیهان که توسط انسان شناسایی شده که شاید هزاران برابر قابل گسترش باشد و البته احتمالا جهانهای موازی دیگری با همین گستره.
بر همین مبنا، یعنی در مقیاس جغرافیا، میخواهم به این سوال پاسخ دهم که مهمترین مساله ایران چیست. این یعنی احتمالا میتوان فهرستی مرتب کرد از مسائل مهم ایران به ترتیب اولویت از یک تا الی آخر.
در مقیاس جغرافیا، مساله شماره یک ایران بحران محیط زیست است. در همین مقیاس مساله شماره دو هم بحران محیط زیست است. مساله شماره سه نیز بحران محیط زیست است. همچنین مساله شماره چهار هم بحران محیط زیست است. مساله شماره پنج کماکان محیط زیست است. مطمئن نیستم از مساله شماره چند نوبت میرسد به مسائل و مشکلات سیاسی و اقتصادی یا فرهنگی.
واقعیت این است که همه مسائل دیگر در قیاس با مساله محیط زیست نمیتوانند در شمار اولویتهای نخست قرار بگیرند. به این دلیل ساده که در نهایت با گذر روزگار سیاستمداران و حکمرانان نوبتشان به آخر میرسد و تغییر میکنند، مشکلات اقتصادی نیز با بهبود حکمرانی کمابیش قابل حل هستند.
حتی پیچیدهترین و بدترین مشکلات اقتصادی بعید است اثر تاریخی ماندگار بر جا بگذارند یا چشم انداز ایران را برای همیشه دگرگون کنند. اما مساله کنونی محیط زیست در ایران و به ویژه شکل واقعیتر و مملموستر آن، مساله خشکیدگی (خشکیدن سرزمین، بیابانزایی، نابودی منابع آب و تغییر اقلیم) ایران را به سرزمینی دیگر و چشم اندازی دیگر با سرنوشتی دیگر تبدیل میکند.
هانا آرنت سال ۱۹۶۴ در مصاحبهای در باره دادگاه آیشمن گفته است: «آنان که با نازیسم همکاری میکردند همیشه خودشان را توجیه کردهاند و گفتهاند: ما فقط ماندیم تا اوضاع از آن بدتر نشود. مگر نه؟ ولی خب! این توجیه را باید یک بار برای همیشه رد کرد: اوضاع نمی توانست از آن بدتر شود».
شاید شمار زیادی از دلمشغولان حوزه های سیاست یا اقتصاد هم دلایلی داشته باشند مبنی بر اینکه اوضاع در ایران نمیتواند از این بدتر باشد. در سیاست روز به روز بر شمار آنها که حتی از اصلاحاتی اندک در ساختار کنونی حاکمیت ایران ناامید شدهاند، افزوده میشود.
در اقتصاد فساد سیستماتیک و فراگیر فقط بخشی از مشکل است. بخش بزرگتر این است که سیستم اساسا ناکارآمد است و نمیتواند حتی یک پروژه نیم بند توسعه را پیش ببرد. همچون مستی که از ران خود میخورد کباب، فساد نه درآمد جاری، بلکه سرقت سرمایههای معیشتی مردم را هدف قرار داده است.
ایرانیان شتابناک فقیرتر میشوند. تاکید میشود: شتابناک. در حوزه فرهنگ تیراژ کتاب شاخصی است که جایی برای بحث باقی نمیگذارد: متوسط هزار نسخه برای هشتاد میلیون! از گوتنبرگ به این سو در کمتر سرزمینی چاپ و انتشار کتاب به چنین سطح نازلی رسیده است.
همه اینها دردناک است. و مسالههایی بزرگ و وخیم. اما دردناکتر این است که مدعی شویم از این بدتر هم میتواند بشود. از این بدتر هم خواهد شد. اما میتوان مدعی بود در محیط زیست اوضاع نمیتواند از این بدتر باشد. شرح مجدد آمارهای قهقرای سرزمین (Land Degradation) واقعا ملال آور است.
سالهاست ایران رتبه اول فرسایش خاک در جهان است. آنچنانکه تقریبا هر سال دو میلی متر از ارتفاع ایران کاسته میشود. همچنین ایران رتبه اول بیابانزایی در جهان را دارد. در دیگر روندهای قهقرای سرزمینی، همچون تخریب پوشش گیاهی و نابودی تنوع زیستی و آلودگی هوا و … هم ایران در ردههای نخست جهانی قرار دارد. از جمله اینکه در کمتر از چهل سال مساحت جنگلهای ایران نصف شده و شمار حیات وحش ایران نیز بیش از نود درصد (تاکید می شود: بیش از نود درصد!) کاهش یافته است.
اما همه اینها، با آمارها و روندهای دهشتناکشان مشکل اصلی محیط زیست ایران نیستند. مشکل اصلی خشکیدگی است. خشکیدگی ترکیبی از نابودی منابع آب به واسطه مدیریت غلط و همچنین تغییر اقلیم است.
بیش از سه دهه است که با هدف دستیابی به خودکفایی در تولید محصولات کشاورزی (امنیت فرضی غذایی برای جمعیت ایده آل نظام یعنی ۱۵۰ میلیون نفر) عملا نود درصد آبهای تجدید پذیر ایران فقط نصیب ده درصد مساحت کشور می شود. این یعنی خشکاندن تعمدی عمده مساحت ایران.
اینگونه دستکاری نظام هیدرولوژیک سرزمین برای یک هدف مطلقا ایدئولوژیک فقط در نظامهایی همچون کامبوج عهد پول پوت ما به ازا دارد. اما افزون بر آن گرمایش جهانی و تغییر اقلیم هم به ایران هجوم آورده است.
تا هم اکنون بارش ایران بیست درصد کمتر شده و دمای هوا هم نزدیک به یک و نیم درجه گرمتر شده است. فقط تا نیمه قرن یعنی حدود سی سال دیگر میزان افزایش متوسط دمای ایران احتمالا به سه درجه خواهد رسید.
ترکیب این دو مولفه، دستکاری خامدستانه در نظام هیدرولوژیک و همچنین تغییر اقلیم کشور ایران را به سرزمینی دیگر با چشم اندازی دیگر تبدیل خواهد کرد.
از جنوب به سمت بالا به تدریج شاهد این تغییر چشم انداز هستیم. هرمزگان و خوزستان و کرمان و فارس و بوشهر و سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی در مسیر قهقرایی سومالیایی شدن قرار گرفتهاند.
نیمی از دشتهای ایران عملا خشکیدهاند و دیگر کشاورزی در آنها ممکن نیست. یک میلیون چاه آخرین نمناکی لایههای پایین زمین را هم دارند میمکند. سدها سرزمین را از آب محروم و برعکس با گستراندن آبها پیش روی خورشید عملا در کار تبدیل آبهای ایران به بخارهای مسافر به سمت منتهاالیه هیمالیا هستند.
هر صبح که از خواب برمیخیزیم بخشی دیگر از ایران برای همیشه زادآوری خود را از دست داده است. تاکید میشود: برای همیشه. هر روز بخشی دیگر از ایران شانسش را برای بقا و زادآوری از دست میدهد. ایران روز به روز بیابانتر و کویرتر میشود.
دریاچهها و دشتها و رودخانهها یک به یک در حال خشکیدنند. البته خیلی از آنها هنوز شانس بقا و احیا دارند. پس باید دست جنباند برای نجات آنها. اما همین الان هم خیلی از آنها دیگر شانس نوزایی ندارند. هر روز بر شمار این گروه دوم افزوده میشود.
این گونه است که میتوان مدعی شد محیط زیست نه فقط مساله اول، بلکه حتی مساله دوم و سوم و چهارم و پنجم ایران است. این مساله بزرگتر از مساله بقا یا اصلاح نظام است. بزرگتر از براندازی است. بزرگتر از براندازی سیستم بعد از براندازی است. این سرنوشت است. این تاریخ است چون ما را در مسیری برگشت ناپذیر قرار داده است.
جایی کسی گفته بود در نهایت مساله ای بزرگتر از مرگ وجود ندارد چون در نهایت همه ما میمیریم. و این مساله مرگ است. سالها بعد همه این داستانهای گیروگرفت سیاسی و اقتصادی صفحاتی از کتاب تاریخ میشوند. متنعمان و تهیدستانی نسل در نسل خواهند آمد و خواهند رفت.
گورهای دستهجمعی و قتلعامها در زندانها آمارهایی خواهند بود برای نسلهایی در دوردست تاریخ. دارها برچیده و در نهایت خونها شسته میشوند. اما سرزمین خشکیده همچنان چشم در چشم ما خواهد بود. با مقیاس جغرافیا و اقلیم، مساله کنونی محیط زیست در ایران به واقع مساله قتل و مرگ سرزمین است. و مساله ای بزرگتر از مرگ وجود ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر