شعر در وصف کودکان نوشته شده توسط بانو نیلوفر ایمانیان
کودکی را کودکی لازم است
کودکی را بازی کودکی لازم است
کودکی را در زیر باران یا پریدن در گل و لای لازم است
کودکی را شیرین زبانی لازم است
کودکی را از عشق اموختن لازم است
کودکی را روزها محبت دیدن لازم است
کودکی را شب لالایی های مهرامیز لازم است
کودکی را کودک بودن لازم است
کودکی را حمایت لازم است
کودکی را مهر بایدش
کودکی مقدس است
کودکان قربانیان عالم اند
کاش انقدر دنیا زیبا بود تا می نوشتم کودکان خوش ترین عالم اند…
اما چه حیف که کودکی نکرده اییم و کودکی را می کشیم
هر کدام در حفره ای بی تفاوت از همه گشته اییم
کودک است
زندگی را در ذهن و اندیشه ی پدر و مادر دیده است
اندیشه ات چه بوده است
خوش یا حیف بر حال دلت
کودکی در تو مرده است
چرا موجود اسمانی را زمینی میکنی
پس چرا انقدر ظلم بر او روا داشته ای
خواسته های کودکان در کودکی بودن است و بس
عاشقش باشی کنارش باشی یا بازی های کاغذی
کودکان را عشق عکسی در کنار خانواده است
کودکان را اغوشت با کلام دوستت دارم لازم است
کودک است شاید بهانه گیری میکند شاید گله ها داردش
اما او کودک است یادت باشد که پر است از نیاز
تو پر نسازیش قلب و احساس پاکش به انی میشود بازیچه ی عام و خاص
ای تو دولت دار و خموش،فکری بکن
کودکان دیگر کودکی نمی کنند
هیچ کودکی دیگر امیدی به خوابیدن ندارد تا پلیسی مراقبش
هیچ کودکی دیگر توپ قلقلی را نمیخواند چون توپی ندارد
دیگر کسی را اعتمادی نیست برای اب و نان دادن به کودکان
دیگر کودکان صبح ها مثل غنچه باز نمی شوند
توی ده،حسنی همچنان تنهاست دیگر حمام هم نمیرود چون کثیفی مد شده کسی پول حمام کردن ندارد حسنی انقدر مشغول کار است که دیگر غاز و الاغ را فراموش کرده،شاید هم با جوجه ی ریزه میزه مجبور به ازدواج است…
حسنی همچنان زمزمه میکند
یه توپ دارم قلقلیه رنگای اون بی هویت .می زنم زمین تعرضه میره هوا خشونته.من این توپ و نداشتم مدرسه هم نرفتم بابام بهم یه کار داد یه عالمه مواد داد…
کودکان را در دنیای بزرگی خود غرق نکنیم تا شعرهایشان هم تصرف کنیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر