تهران - ایرنا - حالم خوب است؛ همراه با «سهراب سپهری» می گویم روزگارم بد نیست، تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
حالم خوب خوب است و تو باور کن. چون در هر شرایطی باید حالم خوب باشد. آخر من فقط برای خودم زندگی نمی کنم که هر وقت دلم گرفت، حالم ناخوب بود و از نامردمی های روزگار غمی در گوشه سینه ام سنگینی کرد به کناری بروم. حالم خوب است چون می خواهم با سر سوزن ذوقی که دارم حال مردمم را خوب کنم.
«آب را گل نکنیم.. در فرو دست انگار کفتری می خورد آب...»
از زمانی که کارم را شروع کردم همواره در آب های گل آلود دنبال آب تمیز و پاکی گشتم تا با آن کوزه پایین دستی ها را پر کنم.
راستی آیا آبی که برای مردم پایین دست می برم، تمیز و خوب است؟ آیا توانستم برای مردم پایین دست مثمرثمر باشم؟ مردم بالا دست، تا حدودی می توانند از پس مسائل روز بر بیایند اما مردم پایین دست...!
می گویند امروز روز من است! تعجب می کنم مردم پایین دست نمی دانند روز من یعنی چه. اما آنان همچنان منتظر آب تمیزی هستند که برایشان از رودخانه گلی شده جمع و تصفیه می کنم. آنان بلد نیستند به من این روز را تبریک بگویند اما در عین حال هر وقت مرا ببینند گل لبخند بر لبانشان جاری است. همین دیروز خانم هایی که در اتوبوس های تندرو کنارم بودند تا حرفه ام را متوجه شدند، به من لبخند و روی باز هدیه کردند. هدیه ای بسیار شیرین و دلچسب.
و این برای من همان تبریک است آن هم در هر روز و هر لحظه. نه یک روز و زمان خاص.
مثلا زمانی که طفلی هشت ماهه را پس از هشت ماه به پدر و مادر نابینایش برمی گردانم؛ وقتی از یک جوانی که در اثر ندانم کاری زندانی شده گزارش نوشته و با جذب خیر، موجبات آزادی اش فراهم می شود؛ یا وقتی که با کودکان کار همراه می شوم، شعر می خوانم و با آنان در خیابان شادی می کنم.
حالم خوب است؛ اما امروز از همیشه خوب تر. به قدری مردم پایین دست را دوست دارم که همه القاب و عناوین و برنامه های روز خودم را رها کرده و به دامن مردم پایین دست در جایی همین نزدیکی، جایی که صدایشان شنیده نمی شود، پناه می برم. مردم پایین دست هنوز به من نیاز دارند. من همه کار حرفه ای ام را مرهون آنانم و منتظر شکفتن گل لبخند روی لبانشان هستم حتی در جایی به نام زندان زنان و در روزی به نام روز خبرنگار.
*خبرنگار ایرنا
فراهنگ** 7329**1055
انتهای پیام /*
حالم خوب خوب است و تو باور کن. چون در هر شرایطی باید حالم خوب باشد. آخر من فقط برای خودم زندگی نمی کنم که هر وقت دلم گرفت، حالم ناخوب بود و از نامردمی های روزگار غمی در گوشه سینه ام سنگینی کرد به کناری بروم. حالم خوب است چون می خواهم با سر سوزن ذوقی که دارم حال مردمم را خوب کنم.
«آب را گل نکنیم.. در فرو دست انگار کفتری می خورد آب...»
از زمانی که کارم را شروع کردم همواره در آب های گل آلود دنبال آب تمیز و پاکی گشتم تا با آن کوزه پایین دستی ها را پر کنم.
راستی آیا آبی که برای مردم پایین دست می برم، تمیز و خوب است؟ آیا توانستم برای مردم پایین دست مثمرثمر باشم؟ مردم بالا دست، تا حدودی می توانند از پس مسائل روز بر بیایند اما مردم پایین دست...!
می گویند امروز روز من است! تعجب می کنم مردم پایین دست نمی دانند روز من یعنی چه. اما آنان همچنان منتظر آب تمیزی هستند که برایشان از رودخانه گلی شده جمع و تصفیه می کنم. آنان بلد نیستند به من این روز را تبریک بگویند اما در عین حال هر وقت مرا ببینند گل لبخند بر لبانشان جاری است. همین دیروز خانم هایی که در اتوبوس های تندرو کنارم بودند تا حرفه ام را متوجه شدند، به من لبخند و روی باز هدیه کردند. هدیه ای بسیار شیرین و دلچسب.
و این برای من همان تبریک است آن هم در هر روز و هر لحظه. نه یک روز و زمان خاص.
مثلا زمانی که طفلی هشت ماهه را پس از هشت ماه به پدر و مادر نابینایش برمی گردانم؛ وقتی از یک جوانی که در اثر ندانم کاری زندانی شده گزارش نوشته و با جذب خیر، موجبات آزادی اش فراهم می شود؛ یا وقتی که با کودکان کار همراه می شوم، شعر می خوانم و با آنان در خیابان شادی می کنم.
حالم خوب است؛ اما امروز از همیشه خوب تر. به قدری مردم پایین دست را دوست دارم که همه القاب و عناوین و برنامه های روز خودم را رها کرده و به دامن مردم پایین دست در جایی همین نزدیکی، جایی که صدایشان شنیده نمی شود، پناه می برم. مردم پایین دست هنوز به من نیاز دارند. من همه کار حرفه ای ام را مرهون آنانم و منتظر شکفتن گل لبخند روی لبانشان هستم حتی در جایی به نام زندان زنان و در روزی به نام روز خبرنگار.
*خبرنگار ایرنا
فراهنگ** 7329**1055
انتهای پیام /*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر