سرمای استخوان سوزِ ناداری در "آونگانِ قروه" / مگر وزیر نگفت از دانش‌آموزان پول نگیرند؟!

مصائب تحصیلِ فرزندِ یک کارگر؛
کارخانه‌ تعطیل شد؛ هیچ مقام مسئولی نپرسید از این به بعد چطور می‌خواهید روزگار بگذرانید! آیا من به قدر تحصیل رایگان فرزندم «حق» ندارم؟! قرار بود کارخانه را احیا کنند؛ گفتند زنجیره فولاد می‌زنیم؛ چه شد؟ هیچ یک از این حرف‌ها به نتیجه نرسید حالا باید از کجای سفره‌ خالی‌ام برای تحصیل فرزندم بزنم؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا، صدایش می‌لرزد؛ از کوهستان‌های سردِ کردستان تماس می‌گیرد؛ از آنجا که بیکاری و ناداری، با سرمای استخوان‌سوز ِامسال، عجین شده است. ابتدای صحبت، خودش را معرفی می‌کند؛ از همان قدیمی‌هاست؛ از کارگران «فولاد زاگرس» در قروه کردستان؛ از همان‌هایی که آوار تلخ بیکاری، بعد از تعطیلی نابهنگام کارخانه، بر سرشان آوار شد و خودشان آواره شدند.

همان ابتدای صحبت، قبل از اینکه یاد کارخانه‌ی منحل شده و آوارگی چهارصد کارگر متخصصِ آن، زنده شود، از مصائب تلخ زندگی در روستای آونگان انتقاد می‌کند؛ از روستایی که سرزمین اوست اما به قول خودش، آدم بی‌پول همه جا غریبه است:

«ما ساکنِ «آونگانِ قروه» هستیم؛ اگر گذارتان به این نواحی افتاده باشد، خوب می‌دانید که اینجا، چقدر محروم است؛ ما امکانات چندانی نداریم. چند روزی‌ست مدرسه فرزندم در همین روستا از دانش‌آموزان خواسته هرکدام، ۱۵۰ هزار تومان پول بیاورند مدرسه؛ منِ کارگر بیکار از کجا بیاورم ۱۵۰ هزار تومان به مدرسه کمک کنم؛ مگر وزیر آموزش و پرورش نگفته آموزش دولتی، مجانی‌ست و مدارس حق ندارند از والدین پول بگیرند؟!»

محمد، صدایش گرفته است؛ او مدام تکرار می‌کند که مگر وزیر آموزش و پرورش نگفته پول از دانش‌اموز نگیرید؟! ما به کجا پناه ببریم؟!

این پدرِ دردکشیده که روزگاری نه چندان دور، کارگر متخصصی بود که حداقل، حداقل دستمزد را سرِ ماه می‌گرفت، نمی‌داند چرا باید ۱۵۰ هزار تومان به مدرسه بپردازد؛ می‌گوید: همسرم را خواسته‌اند مدرسه و گفته‌اند باید این مبلغ اجباری را به مدرسه کمک کنید! گفته‌اند بابت ورق امتحان و تعمیرات! جالب اینجاست که اگر این پول را ندهم دست فرزندم که ببرد مدرسه، جلوی باقی بچه‌ها خجالت‌زده‌اش می‌کنند؛ می‌گویند پس کو پول!

از کجای سفره‌ خالی‌ام برای تحصیل فرزندم بزنم؟!

محمد مثل دیگر فرودستانی که در نواحی محروم کشور، طعم تلخ فقر را بارها و بارها چشیده‌اند، بر این باور است که وعده‌ها، باد هواست!؛ "هیچ‌کس برای فقیر، بیچاره‌ها کاری نکرده‌ و نمی‌کند"؛ او بر این باور خود به شدت استوار است:

«کار را از ما گرفتند؛ کارخانه‌مان را نابود کردند؛ هیچ مقام مسئولی نپرسید از این به بعد چطور می‌خواهید روزگار بگذرانید! آیا من به قدر تحصیل رایگان فرزندم «حق» ندارم؟! آیا فرزند یک کارگر وقتی پدرش بیکار شد، چه باید بکند؟! قرار بود کارخانه را احیا کنند؛ گفتند زنجیره فولاد می‌زنیم؛ چه شد؟ هیچ یک از این حرف‌ها به نتیجه نرسید حالا باید از کجای سفره‌ خالی‌ام برای تحصیل فرزندم بزنم؟!»

او که این روزها زندگی‌اش را از راه مسافرکشی می‌گذراند و در این سرمای زمستان با خودروی اجاره‌ای، مسافر جابجا می‌کند؛ می‌گوید: ما روستاییانِ محروم، فراموش‌شده‌ایم!

محمد از کارگران قدیمی فولاد زاگرس است؛ تنها کارخانه‌ی سرپای قروه که تعطیلی آن بیش از چهارصد خانوار محروم را محروم‌تر کرد.


شرکت فولاد زاگرس به موجب مجمع فوق العاده‌ای که در اسفند ماه ۹۲ توسط سهامداران عمده این شرکت شامل صندوق بازنشستگی کشوری، صندوق بازنشستگی کارکنان فولاد و سازمان تامین اجتماعی برگزار شد، منحل اعلام شد. بعد از این انحلال، چهار صد کارگرِ فنی و متخصص این کارخانه قدیمی، همگی بیکار شدند؛ امید خیلی از خانواده‌ها در قروه به همین کارخانه بود؛ امید خیلی‌ها با این انحلال ناامید شد.

پس از تعطیلی این کارخانه، بارها وعده‌های مختلف دادند؛ از ایجاد زنجیره فولاد در قروه و بیجار و به‌کارگیری کارگران متخصص فولاد زاگرس در آن گفتند؛ اما در عمل، ۵ سالِ آزگار است که کارگران فولاد قروه بیکارند و به مشاغل غیررسمی پناه آورده‌اند؛ یا مسافرکشی و دستفروشی می‌کنند یا کارگر ساختمانی و فصلی هستند و یا اینکه از فرط ناچاری به «کول‌بردن» پناه آورده‌اند.

حال، محمد یکی از همین کارگران در آونگانِ قروه، می‌پرسد که چرا باید بابت تحصیل فرزندش در یک مدرسه روستایی محروم، پول بپردازد؛ مگر نگفته‌اند که مدارس حق ندارند از دانش‌آموزان، پول طلب کنند؟!

چرا هزینه‌های مدارس را نمی‌پردازند؟!

با مدرسه مورد نظر در آونگانِ قروه تماس می‌گیرم؛ مدیریت مدرسه می‌گوید: با آموزش و پرورش تماس بگیرید و بپرسید چرا هزینه‌های مدارس را نمی‌پردازند؟! ما کل هزینه‌های مدرسه را از تعمیر سیستم‌ها و تعمیرات ساختمانی گرفته تا خرید ورق و ابزار آموزشی، ناچاریم از والدین بگیریم چون آموزش و پرورش سرانه مدارس را نمی‌پردازد.

مدیریت مدرسه آونگان می‌افزاید: ما مجبوریم همه هزینه‌ها را توسط والدین فراهم کنیم؛ انجمن اولیا و مربیان مسئول این کار است و پول‌ها را جمع‌آوری و هزینه می‌کند! ما مجبوریم از پدرها و مادرها پول بگیریم؛ او در پاسخ به این سوال که "حتی از این کارگران بیکار و روستایی"؟ می‌گوید: حتی از اینها؛ نگران نباشید ۱۵۰ هزار تومان را دارند که بپردازند!



آموزش، کالایی شده است؛ در این شکی نیست؛ بیش از ۱۵ درصد مدارس کشور، متعلق به بخش خصوصی هستند اما در بخش دولتی نیز، هزینه‌ها را «مردم» تامین می‌کنند نه دولت؛ دولت به لطایف‌الحیل از زیر بار تعهدات اصل ۳۰ قانون اساسی – ارائه آموزش رایگان به آحاد مردم تا پایان مقطع متوسطه- شانه خالی کرده است؛ در این شرایط، فرودست‌ترینِ فرودستان مثل محمدِ ساکنِ قروه‌ی محروم در کردستان، برای برخورداری فرزندش از حقِ بدیهیِ تحصیل چه باید بکند؟ وقتی آموزش و پرورش، سرانه مدارس را نمی‌پردازد، آن مدیر مدرسه در آونگان چه «می‌تواند» بکند؟!

اسکندر لطفی (فعال صنفی معلمان در استان کردستان) در این رابطه می‌گوید: سالهاست هزینه‌های سرانه مدارس را زیرکانه حذف کرده‌اند.

حذف چراغ خاموشِ سرانه‌ی مدارس

وی توضیح می‌دهد: سومین سال است که هیچ پولی بابتِ «سرانه دانش‌آموزی» به مدارس پرداخت نمی‌شود؛ این مبلغ در بودجه‌های سالانه در نظر گرفته می‌شود ولی به مدارس پرداخت نمی‌شود؛ براساس قانون، از همین محل باید هزینه‌های جزئی تعمیرات یا خرید ورق امتحانی تامین شود. اما وقتی نمی‌پردازند، والدین ناچار به کمک اجباری می‌شوند.

تعریف قانونیِ «کمک به مدرسه» چیست؛ لطفی می‌گوید: قرار نبوده کمک به مدرسه به این شکل و شمایل وجود داشته باشد؛ کمک به مدرسه فقط مربوط به خیرینی‌ست که با طیب خاطر به مدارس کمک می‌کنند اما با زیرکی، انجمن اولیا و مربیان را مسئول دریافت کمک از والدین کرده‌اند و این ترفند، دور زدن قانون است. حتی خبرهایی داریم در مورد اینکه مدارسی که دریافتی بیشتری از محلِ کمک‌های والدین دارند، به آموزش و پرورش برای انجام برنامه‌ها، کمک مالی می‌کنند.

سرفصل‌های آموزشی بودجه محقق نمی‌شود و مدارس ناچار می‌شوند از والدین پول بگیرند؛ فرقی نمی‌کند این والدین متعلق به کدام طبقه اقتصادی هستند؛ مرفه‌نشین پایتختی یا فرودستان ساکنِ آونگانِ قروه؛ همه باید به مدارس کمک کنند تا امورات آموزش بگذرد؛ اما آیا در شرایطی که فقر، بیکاری و محرومیت دامن بخشی از جامعه را فراگرفته، می‌شود از خانواده‌های فرودست، توقع کمک به مدارس را داشت؟ بهتر است نگاهی به آخرین آمارهای مستدل در زمینه فقر و بیکاری بیندازیم:

آخرین گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، حاوی اعداد و ارقام تکان‌دهنده‌ای است؛ براساس این گزارش، ۴۰ درصد از افراد زیر خط فقر مطلق، بیکار هستند و نزدیک ۹۵درصد از خانوارهای با سرپرست زن در این گروه هستند؛ در این گزارش، وضعیت شاغلان نیز چندان مساعد نیست: از ۷۹۰ هزار نفری که سال گذشته شاغل شده‌اند، فقط ۸درصد آنها بیمه هستند و کارگران ۱۹۸ بنگاه صنعتی کمتر از ۵۰۰هزارتومان در ماه دستمزد دریافت می‌کنند و به لحاظ میزان درآمد، تفاوت قابل توجهی با بیکاران ندارند.

مدیران سراغ خیرین بروند

در شرایطی که این اعداد و ارقام به تصویر می‌کشند، چطور می‌شود از محمدِ بیکارشده توقع داشت ۱۵۰ هزار تومان به یک مدرسه محرومِ روستایی کمک کند؛ در این اوضاع، آن مدیر مدرسه چه باید بکند؟ آیا برای تامین هزینه‌های تعمیرات، باید به محمد و امثال او فشار بیشتر بیاورد؟

اسکندر لطفی در این زمینه می‌گوید: هیچ مدیری نباید خانواده‌ها را برای گرفتن کمک، تحت فشار که هیچ، تحت محذورات اخلاقی قرار دهد؛ اصلی‌ترین و بدیهی‌ترین وظیفه یک مدیر این است که مبلغ مورد نیاز را از آموزش و پرورش و مدیر بالاسری خود مطالبه کند نه از خانواده‌های فقیر روستایی؛ حال اگر قصد سرعت‌بخشی به کار و فرار از دست بوروکراسی‌های بی سرانجام اداری را دارد، می‌تواند خیرین نیکوکار را پیدا کند که هزینه‌ها را بپردازند؛ البته این کار، جزو وظایف مدیر نیست و مدیر، موظف به پیدا کردن خیرین نیست ولی اگر بخواهد دلسوزی به خرج دهد، تنها کاری که می‌تواند بکند، همین است.

خصوصی‌سازی مدارس در نقاط برخوردار و پولی‌کردن تحصیل در مدارس دولتی در مناطق کمتربرخوردار، فرزندانِ طبقات فرودست را از آموزش کیفی محروم کرده است؛ لطفی می‌گوید: آموزش، این روزها مصداق "هرچه قدر پول بدهی، آش می‌خوری"‌ شده است؛ وقتی خانواده‌های کارگر یا کشاورز در روستاها پولی ندارند که بابت تعمیرات اولیه مثل تعمیرات سرویس‌های بهداشتی به مدرسه بپردازند، لاجرم نمی‌توانند هزینه‌های بالاتر مثل مبالغ مورد نیاز برای هوشمندسازی مدارس را متقبل شوند؛ آموزش و پرورش هم که سرانه مدارس را نمی‌پردازد؛ بنابراین فرزندان فقرا از آموزش کیفی و مدرن و لازمه‌های آن بی‌بهره می‌مانند. برای فرزندان این خانواده‌ها، کمک اجباری به مدارس، یک شکنجه است؛ شکنجه‌ای که بار روانی آن یک نوجوانِ در سن رشد را خرد می‌کند.

بدون تردید، نمی‌توان به راحتی از کنار مشکلات این‌چنینی گذشت؛ وقتی «محمد» با هزار مصیبت از روستای «آونگانِ قروه» تماس می‌گیرد و می‌خواهد مشکلش رسانه‌ای شود، لابد با خودش فکر می‌کند وزیر آموزش و پرورش نمی‌داند در روستاهای محروم و مرزی چه می‌گذرد؛ او لاینقطع تکرار می‌کند مگر وزیر نگفته مدارس حق ندارند از دانش‌آموزان پول بگیرند؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر