جنسیت زدگی یا سکسیسم به هرگونه تبعیض، تعصب و یا پیش داوری براساس جنس و یا جنسیت اطلاق می شود. این اصطلاح از زمان موج دوم فمینیسم و حد فاصل دهه شصت تا هشتاد میلادی، سربرآورد. جنسیت زدگی می تواند شامل برتری دادن یک جنس به جنس دیگر و یا محدود کردن قابلیت های زنان و مردان به دلیل جنسیت آن ها باشد. شدیدترین حالت جنسیت زدگی، باورهای ضد زن و حتی تنفر از زنان است.
جملات رایج در زمان تربیت کودکان در جامعه ایرانی مانند «مرد که گریه نمی کنه»، «مرد باش!»، «مرَدِه و قولش» و یا کلمات و اصطلاحات رایج در ادبیات فارسی مثل «پایمردی»، «جوانمردی» و … مصادیقی از سکسیسم است. این مفهوم که در ابتدا به منظور آگاهی رسانی درباره فشارهای موجود بر زنان و دختران ایجاد شده بود، به تدریج و در ابتدای قرن بیست و یک، کاربرد گسترده تری پیدا کرد و بدل به مفهومی برای اشاره به فشار بر زنان، مردان، اینترسکس ها و ترنس جندرها شد. مثالی از جنسیت زدگی علیه مردان فشار اجتماع بر آن ها برای شرکت در جنگ و یا توقع نان آوری است.
درواقع پایه و اساسِ ایجاد و ماندگاری جنسیت زدگی تلاش پدرسالاری برای حفظ سلطه مردانه است. اقلیت های جنسی به عنوان جامعه ای که همواره چهارچوب های سنتی دوگانه زنانه و مردانه را شکسته اند، به صورت مضاعف مورد هجمه جنسیت زدگی قرار دارند. دوگانه انگاری جنسیت(Gender binary) فعالیت ها، علایق، نوع پوشش و حتی شغل را به دو دسته زنانه و مردانه تقسیم می کند و هرکسی که از این مرزبندی ها عبور کند، مردانگی و یا زنانگی اش مورد تشکیک قرار می گیرد. رشته های ورزشی سنگین همچون بدن سازی و رشته ای چون مهندسی عمران (که دانشگاه آزاد در ایران عموما تنها دانشجوی مرد می پذیرد) برای زنان، وارد شدن به عرصه مردانه تلقی می شود و مشاغلی چون پرستاری و یا رقصندگی برای مردان به نوعی خدشه دار کردن مردانگی سنتی است. امری که برای مردان با اصطلاح «مردانگی شکننده» تعریف می شود. مردان همواره باید بکوشند تا اثبات کنند که به اندازه کافی «مردانه» هستند. این امر با تحقیر هرآن چه که زنانه تعریف می شود و یا تحقیر و توهین به مردان همجنس گرا صورت بندی می شود. چرا که این باور حتی به رابطه جنسی افراد نیز داخل شده و “مرد واقعی” کسی است که همواره در رابطه جنسی “فاعل” باشد. در باور این افراد، مردان همجنس گرا به اندازه کافی “مرد” نیستند. البته مردانگی شکننده امری حاصل دنیای مدرن نیست. برای مثال کفش پاشنه بلند در قرن ۱۷ بخشی از لباس سوارکاری(رزم) و کاملا مردانه بود، اما در عصر ویکتورایی که زنان شروع به پوشیدن کفش های پاشنه بلند کردند از محبوبیت این کفش ها در میان مردان کاسته و سرانجام بدل به پوششی زنانه شد.
لازم به یادآوری است که جامعه اقلیت های جنسی علاوه بر جنسیت زدگی (سکسیسم) تحت تاثیر دگرجنس گرامحوری (هتروسکیسم) نیز قرار دارد. دگرجنس گرامحوری به معنای تعصب و تبعیض نسبت به غیر دگرجنس گرایان بوده و برای دگرجنس گرامحورها تنها گرایش پذیرفته شده و طبیعی دگرجنس خواهی است. دگرجنس گرامحوری هم معنی با همجنس گراستیزی(هموفوبیا) نیست. این مفهوم را می توان یک نظام قدرت خواند که به دگرجنس گرایان به دلیل گرایش جنسی و یا عاطفی آن ها امتیازات ویژه ای می دهد.
مردانگی و زنانگی هژمونیک در واقع نمود دیگری از جنسیت زدگی است. در جوامع پدرسالار تنها با یک نوع از زنانگی و مردانگی روبه رو نیستیم و انواع زنانگی و مردانگی وجود دارند که همگی آن ها تحت سلطه مردانگی هژمونیک قرار دارند. مردانگی هژمونیک در حقیقت شکلی آرمانی از مردانگی است و تعریف اروینگ گافمن از مردانگی ایده آل در ایالات متحده، شخصی مذکر با این ویژگی ها بود: “پدری جوان، متأهل، سفیدپوست، شهرنشین، شمالی، دگرجنس گرا، پروتستان مذهب، دارای تحصیلات دانشگاهی، شاغل، خوش سیما، دارای وزن و قد متناسب و ورزش کار”. مردانگی و یا زنانگی هژمونیک به معنای آن نیست که تمامی مردان و زنان در جامعه این ویژگی ها را دارا هستند، بلکه ایده آل گرایانه، از مردان و زنان انتظار می رود که آن گونه باشند و هرکس قدری با آن مدل برتر فاصله دارد. با توجه به دگرجنس گرامحوری در تمامی جوامع امروزی مردان همجنس گرا بیش از دیگران با آن «مرد برتر» فاصله دارند و سایر مردان دگرجنس گرایی که برای مثال اندام لاغری دارند و یا رفتار و کرداری بروز می دهند که نمایانگر غیرت مردانه آنان نیست، در جایگاه بالاتری از مردان همجنس گرا اما بافاصله از مردانگی هژمونیک در این سلسله مراتب قرار می گیرند. همان گونه که گفته شد در سوی دیگر طیف، زنانگی موکد قرار دارد که بنا به عقیده کانل (جنسیت و قدرت: جامعه، فرد و سیاست جنسی) قابل مشاهده در آگاهی های تجاری و یا رسانه ها است. زنانی که تنها برای مراقبت و پرستاری از مردان و کودکان وجود دارند. زنانی که با زنانگی هژمونیک فاصله دارند، منزجرکننده و منفور هستند. زنان همجنس خواه، زنان نافرمان و یا زنانی که به کار جنسی مشغول هستند.
اما جنسیت زدگی تنها از سوی جامعه اکثریت به اقلیت های جنسی اعمال نمی شود. در بحبوحه موج دوم فمینیسم، جریان لزبین فمینیست ها، یکی از نحله های قدیمی فمینیسم، که به چالش کشیدن جنسیت زدگی نیز کمک شایانی کرد شکل گرفت. البته آن ها خود نیز بعدها قربانی جنسیت زدگی در جریان های فمینیستی شدند. تا جایی که بتی فریدان (یکی از چهره های مهم و تاثیرگذار فمینیست در زمان خود) لزبین ها را به عنوان یک تهدید قلمداد کرد. او مدعی بود که لزبین ها تهدیدی برای اعتبار جنبش فمینیسم هستند و توجهات را از مهم ترین هدف فمینیسم یعنی دست یابی به برابری دور می کنند. در دوره ای که سکسیسم سبب می شد تا در سازمان های مدافع حقوق همجنس گرایان، زنان همجنس خواه توسط مردان همجنس گرا به حاشیه رانده شوند. از سوی جنبش فمینیستی نیز تهدید به حساب آمده و بدین ترتیب خود سازمانی مستقل را تشکیل دادند. همان گونه که پیداست زنان، مردان و یا اقلیت های جنسی می توانند خود اعمالگر و یا قربانی جنسیت زدگی شوند و افراد، درون جامعه اقلیت های جنسی نیز از سکسیسم در امان نیستند. تا حدی که همین امروز مردان همجنس گرای سفیدپوست در میان جامعه اقلیت های جنسی، دست بالا را داشته و قدرت نیز عموما در میان آن ها باقی مانده و یا برای مثال شاهد باورهای ضدزن و یا ضدلزبین در میان برخی از مردان همجنس گرا هستیم. زنان همجنس گرا و دوجنس گرا و ترنس جندرها نه تنها از سوی جامعه اکثریت متحمل تبعیض و فشار هستند، بلکه گاها در درون جامعه اقلیت های جنسی نیز به حاشیه رانده می شوند.
https://zanoazadegy.blogspot.com Niloufar Imanian |
درواقع پایه و اساسِ ایجاد و ماندگاری جنسیت زدگی تلاش پدرسالاری برای حفظ سلطه مردانه است. اقلیت های جنسی به عنوان جامعه ای که همواره چهارچوب های سنتی دوگانه زنانه و مردانه را شکسته اند، به صورت مضاعف مورد هجمه جنسیت زدگی قرار دارند. دوگانه انگاری جنسیت(Gender binary) فعالیت ها، علایق، نوع پوشش و حتی شغل را به دو دسته زنانه و مردانه تقسیم می کند و هرکسی که از این مرزبندی ها عبور کند، مردانگی و یا زنانگی اش مورد تشکیک قرار می گیرد. رشته های ورزشی سنگین همچون بدن سازی و رشته ای چون مهندسی عمران (که دانشگاه آزاد در ایران عموما تنها دانشجوی مرد می پذیرد) برای زنان، وارد شدن به عرصه مردانه تلقی می شود و مشاغلی چون پرستاری و یا رقصندگی برای مردان به نوعی خدشه دار کردن مردانگی سنتی است. امری که برای مردان با اصطلاح «مردانگی شکننده» تعریف می شود. مردان همواره باید بکوشند تا اثبات کنند که به اندازه کافی «مردانه» هستند. این امر با تحقیر هرآن چه که زنانه تعریف می شود و یا تحقیر و توهین به مردان همجنس گرا صورت بندی می شود. چرا که این باور حتی به رابطه جنسی افراد نیز داخل شده و “مرد واقعی” کسی است که همواره در رابطه جنسی “فاعل” باشد. در باور این افراد، مردان همجنس گرا به اندازه کافی “مرد” نیستند. البته مردانگی شکننده امری حاصل دنیای مدرن نیست. برای مثال کفش پاشنه بلند در قرن ۱۷ بخشی از لباس سوارکاری(رزم) و کاملا مردانه بود، اما در عصر ویکتورایی که زنان شروع به پوشیدن کفش های پاشنه بلند کردند از محبوبیت این کفش ها در میان مردان کاسته و سرانجام بدل به پوششی زنانه شد.
لازم به یادآوری است که جامعه اقلیت های جنسی علاوه بر جنسیت زدگی (سکسیسم) تحت تاثیر دگرجنس گرامحوری (هتروسکیسم) نیز قرار دارد. دگرجنس گرامحوری به معنای تعصب و تبعیض نسبت به غیر دگرجنس گرایان بوده و برای دگرجنس گرامحورها تنها گرایش پذیرفته شده و طبیعی دگرجنس خواهی است. دگرجنس گرامحوری هم معنی با همجنس گراستیزی(هموفوبیا) نیست. این مفهوم را می توان یک نظام قدرت خواند که به دگرجنس گرایان به دلیل گرایش جنسی و یا عاطفی آن ها امتیازات ویژه ای می دهد.
مردانگی و زنانگی هژمونیک در واقع نمود دیگری از جنسیت زدگی است. در جوامع پدرسالار تنها با یک نوع از زنانگی و مردانگی روبه رو نیستیم و انواع زنانگی و مردانگی وجود دارند که همگی آن ها تحت سلطه مردانگی هژمونیک قرار دارند. مردانگی هژمونیک در حقیقت شکلی آرمانی از مردانگی است و تعریف اروینگ گافمن از مردانگی ایده آل در ایالات متحده، شخصی مذکر با این ویژگی ها بود: “پدری جوان، متأهل، سفیدپوست، شهرنشین، شمالی، دگرجنس گرا، پروتستان مذهب، دارای تحصیلات دانشگاهی، شاغل، خوش سیما، دارای وزن و قد متناسب و ورزش کار”. مردانگی و یا زنانگی هژمونیک به معنای آن نیست که تمامی مردان و زنان در جامعه این ویژگی ها را دارا هستند، بلکه ایده آل گرایانه، از مردان و زنان انتظار می رود که آن گونه باشند و هرکس قدری با آن مدل برتر فاصله دارد. با توجه به دگرجنس گرامحوری در تمامی جوامع امروزی مردان همجنس گرا بیش از دیگران با آن «مرد برتر» فاصله دارند و سایر مردان دگرجنس گرایی که برای مثال اندام لاغری دارند و یا رفتار و کرداری بروز می دهند که نمایانگر غیرت مردانه آنان نیست، در جایگاه بالاتری از مردان همجنس گرا اما بافاصله از مردانگی هژمونیک در این سلسله مراتب قرار می گیرند. همان گونه که گفته شد در سوی دیگر طیف، زنانگی موکد قرار دارد که بنا به عقیده کانل (جنسیت و قدرت: جامعه، فرد و سیاست جنسی) قابل مشاهده در آگاهی های تجاری و یا رسانه ها است. زنانی که تنها برای مراقبت و پرستاری از مردان و کودکان وجود دارند. زنانی که با زنانگی هژمونیک فاصله دارند، منزجرکننده و منفور هستند. زنان همجنس خواه، زنان نافرمان و یا زنانی که به کار جنسی مشغول هستند.
اما جنسیت زدگی تنها از سوی جامعه اکثریت به اقلیت های جنسی اعمال نمی شود. در بحبوحه موج دوم فمینیسم، جریان لزبین فمینیست ها، یکی از نحله های قدیمی فمینیسم، که به چالش کشیدن جنسیت زدگی نیز کمک شایانی کرد شکل گرفت. البته آن ها خود نیز بعدها قربانی جنسیت زدگی در جریان های فمینیستی شدند. تا جایی که بتی فریدان (یکی از چهره های مهم و تاثیرگذار فمینیست در زمان خود) لزبین ها را به عنوان یک تهدید قلمداد کرد. او مدعی بود که لزبین ها تهدیدی برای اعتبار جنبش فمینیسم هستند و توجهات را از مهم ترین هدف فمینیسم یعنی دست یابی به برابری دور می کنند. در دوره ای که سکسیسم سبب می شد تا در سازمان های مدافع حقوق همجنس گرایان، زنان همجنس خواه توسط مردان همجنس گرا به حاشیه رانده شوند. از سوی جنبش فمینیستی نیز تهدید به حساب آمده و بدین ترتیب خود سازمانی مستقل را تشکیل دادند. همان گونه که پیداست زنان، مردان و یا اقلیت های جنسی می توانند خود اعمالگر و یا قربانی جنسیت زدگی شوند و افراد، درون جامعه اقلیت های جنسی نیز از سکسیسم در امان نیستند. تا حدی که همین امروز مردان همجنس گرای سفیدپوست در میان جامعه اقلیت های جنسی، دست بالا را داشته و قدرت نیز عموما در میان آن ها باقی مانده و یا برای مثال شاهد باورهای ضدزن و یا ضدلزبین در میان برخی از مردان همجنس گرا هستیم. زنان همجنس گرا و دوجنس گرا و ترنس جندرها نه تنها از سوی جامعه اکثریت متحمل تبعیض و فشار هستند، بلکه گاها در درون جامعه اقلیت های جنسی نیز به حاشیه رانده می شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر